صاحب خانه

یادداشت ها و دست نوشته های مهدی عابدی

صاحب خانه

یادداشت ها و دست نوشته های مهدی عابدی

صاحب خانه

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صاحبخانه» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۱۶ ب.ظ

مُهلِکاتِ تشکیلات


مُهلِکاتِ تشکیلات/ خُلق هایی که باعث مرگ کار تشکیلاتی می شود


🔴 کار تشکیلاتی و گروهی بر خلاف همه حسن هایی که دارد، مشکلات و سختی هایی درون آن نهفته است که فقط منحصر به خودش است؛ البته مزیت آن هم همین است که در دل این مشکلات آدم ها یاد می گیرند چگونه صبور باشند، اخلاق کار جمعی و اجتماعی پیدا کنند و در تعامل با دیگران دچار اصطکاک و استهلاک نشوند.

🔺 اما مهمترین عامل در دوام کار گروهی رعایت اخلاق و آداب کار جمعی است؛ اگر اخلاق نباشد افراد درگیر هم می شوند و از هدف اصلی دور می مانند. نبود اخلاق باعث می شود افراد نتوانند یکدیگر را کنار هم تحمل کنند و روح انسان ها خسته شود. روح خسته انگیزه ای برای کار ندارد و انسان بی انگیزه موجودی بدون بازدهی است.

🔺 مدیر یک تشکیلات باید تلاش کند انگیزه در بین آدم ها نمیرد؛ اگر انگیزه از بین رفت مجموعه دچار کلیشه و روزمرگی خواهد شد. مجموعه روزمره هم دچار اضمحلال می شود و کارکردی نخواهد داشت.

🔺بقای انگیزه در رعایت اخلاق است. درست است که در یک مجموعه هر فرد، اخلاق و روحیات خودش را دارد و اینکه توقع داشته باشیم همه اخلاق، افکار و سلایق شبیه هم داشته باشند توقعی بیجاست؛ اما با وجود همه این ها، رعایت اخلاقِ کار جمعی می تواند چندین خُلق و روحیه متفاوت را به صورت کارآمد و سازنده کنار هم قرار دهد و بی اخلاقی باعث می شود ولو تعداد اندکی از افراد با روحیات و سلایق نزدیک به هم نتوانند نیرو و ظرفیت خود را هم افزا کنند.


خُلق هایی که باعث مرگ کار تشکیلاتی می شود

🔴 در یک کار گروهی، خُلقیات و رفتار هایی هست که بودنش می تواند منجر به مرگ یک مجموعه و گروه شود و یا از یک تشکیلات منسجم، ابدان و اجسامی بسازد که صرفا کنار یکدیگر هستند و هیچ تعلق خاطر و وابستگی روحی بین آن ها نیست.

یک مدیر می تواند اولا با شناخت دقیق این گونه خُلقیات و رفتار ها و دوما با نظارت کامل بر رفتار اعضای مجموعه اش و مواظبت بر اینکه این گونه رفتار ها در مجموعه زیر دستش رخ ندهد و سنت نشود و یا اگر وجود دارد از بین برود، انسجام مجموعه اش را حفظ کند.

🔺 یکی از این رفتار های مهلک، تفاخر مسئولیتی بر دیگران است؛ این که یک فرد به هر دلیلی مسئولیت و نقش بیشتری در مجموعه دارد و این موضوع را باعث فخر فروشی به دیگران بداند و به دیگر اعضاء گوشزد کند که «من» در پیشرفت کار سهم بالایی دارم!

🔺 تغییر اخلاق در حین کار و عبوس شدن در هنگام کار کردن مورد دیگر است. برخی افراد این گونه هستند که در مواقع عادی خیلی صمیمی و اهل بگو بخند هستند ولی هنگام کار و به اصطلاح جدی شدن، آن صمیمیت از بین می رود و اخلاق تند و پرخاشگرانه جایگرین آن می شود. عطای این گونه افراد را باید به لقایشان بخشید.

🔺 اگر در مجموعه خود از افرادی هستید که به هر دلیلی خیلی کار می کنید، از اعضای دیگر که به هر دلیلی کار کمتری بر دوش دارند طلبکار نباشید! اگر برای خدا کار می کنید و برای خدا بیشتر و با جدیت تمام تر کار می کنید دیگر معنی نمی دهد از دیگران که در حد کمتری کار می کنند طلبکار باشید. اگر در مجموعه شما افرادی هستند که کار بیشتر می کنند ولی با طلبکاری از دیگران باعث رنجش خاطر آنان می شوند و دیگران را بی انگیزه می کنند در آن ها تجدید نظر کنید.

🔺 شهوت مسئولیت! مسئولیت هم شهوت دارد. برخی ذاتا افراد توانمندی هستند و به قول معروف از پس هر کاری بر می آیند. این گونه افراد دو حالت هستند: یا شهوت مسئولیت دارند یا ندارند. اگر جزء گروه اول باشند ترجیح می دهند هر مسئولیتی که توان اجرای آن را دارند برای خود برگزینند؛ ولو این کار باعث شود سر آن ها بسیار شلوغ شود. این افراد معمولا شامل آسیب ذکر شده در بند قبل می شوند وبه خاطر مسئولیت زیاد داشتن، طلبکار دیگران نیز هستند. این گونه افراد اگر چه بسیار توانمند هستند و علی الظاهر خیلی به درد مجموعه می خورند ولی در دراز مدت مانع تربیت نیرو و کادر سازی می شوند و با وجود چنین افرادی، دیگر اعضای مجموعه هویت کاری پیدا نمی کنند و مسئولیت ها چرخش پیدا نمی کند. اما اگر افراد فوق العاده توانمند شهوت مسئولیت نداشته باشند و با نگاهی بزگوارانه مسئولیت ها را بین افراد مختلف توزیع کنند و به آن ها هویت بخشند و جهت انجام هر چه بهتر مسئولیت هایشان به آن ها نیز کمک کنند، اگر چه ممکن است در مواردی کار با کیفیت کمتری انجام شود، ولی این بهترین خدمت به یک تشکیلات است؛ چرا که باعث تربیت نیرو، کادر سازی و توانمند سازی دیگر اعضاء خواهد شد. این نیرو ها را رها نکنید.

🔺 یک مدیر در تشکیلات نباید اجازه دهد افراد پر حرف و متملق جای افرادی که در گمنامی و بی سر و صدا کار خود را انجام می دهند را بگیرند. اگر مدیر غافل باشد دسته اول بیشتر در صدر توجهات قرار خواهند گرفت و مسلما در مجموعه رشد بیشتری خواهند داشت. سنت شدن این رویه باعث خواهد شد تملق و زیاده گویی یک ارزش شود و کار کردن در گمنامی ضد ارزش! مدیر باید چنان نگاه جامع و تیز بینانه ای داشته باشد که همه حرکات و سکنات زیر مجموعه  از نگاه و توجه او عبور کند. رفتار حساب شده و مدبرانه یک مدیر در تشکیلات می تواند ارزش را ارزش نگه دارد و ضد ارزش را ضد ارزش!

پایان/.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۶ ، ۲۳:۱۶
مهدی عابدی



 ..:: تا انتخابات 96 ::..

رازهای شکست اصولگرایان/ لزوم به کارگیری راهبردهای هوشمندانه در انتخابات 96



صاحب خانه/ تجربه های تلخ اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری 92 و مجلس شورای اسلامی 94 و عدم مواجهه با اقبال توده مردم به نامزدهای معرفی شده توسط این طیف سیاسی در برخی شهرهای بزرگ و پرجمعیت، لزوم برنامه ریزی دقیق تر و حرکت هوشمدانه تر در انتخابات ریاست جمهوری 96 را برای این گروه سیاسی دو چندان می کند.

نگاهی موشکافانه به انتخابات 92 و 94 و تحلیل آرای ریخته شده به صندوق های انتخابات نشان می دهد اشتباهات استراتژیک و تحلیل های سطحی اتاق فکر اصولگرایان منجر به این شد که انتخاب مردم غیر از آن چیزی باشد که مطلوب این طیف سیاسی بوده و نتایج نهایی منطبق با هدف گذاری ها جریان اصولگرایی نباشد.

با این اوصاف، اهمیت و حساسیت انتخابات ریاست جمهوری 96 و نقش غیر قابل انکار تفکر حاکم بر دستگاهای های مدیریتی کشور در حرکت در مسیر اهداف و  آرمان های والای انقلاب اسلامی و گذر از مرحله مهم تشکیل دولت اسلامی در مراحل 5 گانه اهداف انقلاب اسلامی، می طلبد جریان دلسوز انقلاب اسلامی در این انتخابات مهم و سرنوشت ساز به صورتی فعالانه و هوشمندانه ایفای نقش کنند.

آرایش سیاسی کلی کشور و رصد حرکات و فعالیت های برخی افراد که در مظنه نامزدی انتخابات هستند و تجربه جمهوری اسلامی ایران در انتخابات هایی که رئیس دولت برگزار کننده انتخابات خود طرفی از رقابت است، ذکر چند نکته مهم را در رابطه با نوع عملکرد نیورهای دلسوز انقلاب و جریان اصولگرایی ضروری می سازد:

1- بدیهی است که حسن روحانی، رییس جمهوری فعلی کشور یکی از طرف های مهم رقابت در انتخابات 96 است. البته روحانی به احتمال زیاد نامزد مورد حمایت طیف اصلاح طلب و همه احزاب و گروه های سیاسی زیر مجموعه اصلاح طلبان خواهد بود.

محمد رضا خاتمی فعال اصلاح طلب در گفتگو با ایرنا با اشاره به شائبه مطرح شده در خصوص عبور اصلاح طلبان از روحانی می گوید: در نشست و برخاست هایی که با نحله های مختلف اصلاحات دارم می بینم همه این افراد از شخص آقای روحانی رضایت دارند و معقتدند ایشان حتی فراتر از حد انتظار ظاهر شده است. البته ما انتقاداتی به برخی عملکردهای دولت یازدهم داریم ولی نامزدمان برای انتخابات دوره دوازدهم ریاست جمهوری شخص آقای روحانی است.

به نظر می رسد نامزد مورد نظر اصلاح طلبان در انتخابات 96 فردی غیر از حسن روحانی نباشد؛ چه اینکه روحانی از چند ماه قبل و در سفر های مختلف استانی با بیان کدهایی منظوردار در سخنرانی های خود، قصدش مبنی بر جذب حمایت و جلب آرای اصلاح طلبان کل کشور را بر ملا کرده است.

از طرفی تجربه نشان می دهد اتاق فکر اصلاح طلبان در انتخابات حساس 96 برای فرار از شبح شکست هم که شده است، حاضر نخواهند شد گزینه دیگری به صحنه بیاورند و اگر این کار را هم بکنند در روز های واپسین انتخابات او را مجبور به ترک میدان رقابت به نفع گزینه اصلی خود (روحانی) خواهند کرد.


2-  حسن روحانی همچون همه روسای جمهور قبلی در انتخابات دوم دارای امکانات و تریبون بیشتری برای تبلیغات، موج سازی و جهت دهی به آرای مردم خواهد بود.

وجود استانداری ها، فرمانداری ها و دستگاه ها و ادارات دولتی در سرتاسر پهنه ایران این امکان را به طیف حاکم می دهد تا با قدرت بیشتر در عرصه تبلیغات ریاست جمهوری حاضر شوند و این موضوع در نهایت می تواند به جهت دهی انبوه به آرای خاکستری مردم منجر شود و این موضوع، کار را برای طیف مقابل یعنی جریان اصولگرایی سخت خواهد کرد.

3- کار بر جبهه اصولگرایان و نیورهای دلسوز انقلاب در انتخابات 96 هنگامی سخت تر خواهد شد که با وجود موارد ذکر شده در دو بند قبلی، اتاق فکر این جریان تصمیم گیری هوشمندانه و بر اساس مصالح واقعی نداشته باشد.

احساس تکلیف  افراد مختلف جبهه اصولگرایی و حضور ]چند محوری در عرصه رقابت انتخابات یکی از آن مواردی است که باعث شده این جبهه در موارد متعدد از شکست خورده های انتخابات باشد. 

عدم پایبندی نامزدهای حاضر در صحنه رقابت به قول و قرار هایی که در ابتدای مسیر با مردم می بندند نیز پاشنه آشیلی بود که در انتخابات 92 اصولگرایان را در اقلیت قرار داد.

عدم وصول به فهم مشترک در مواجهه با مفاهیم سیاسی همچون رابطه نامزد اصلح و صالح مقبول نیز از مواردی هست که در برخی انتخابات باعث شنیده شدن چند صدا از این جبهه شده است.

در یک جمله می توان گفت عدم وحدت عملی و گرد نیامدن همه نیروهای دلسوز انقلاب و ولایت حول محور واحد به صورت عینی و عملی در برهه های گوناگون انتخابات، ضربه های جبران ناپذیری نه تنها بر بدنه نیروهای دلسوز انقلاب و اصولگرا، بلکه بر پیکر جان گرفته انقلاب اسلامی زده است.

4- اتاق فکر جریان اصولگرایی باید تمهیداتی بیاندیشد که نیروهای دلسوز و معتقد به آرمان های اصیل انقلاب اسلامی و علی الخصوص استکبار ستیزی بتوانند با وحدت کلمه عملی حضوری منسجم و هوشمند در انتخابات 96 داشته باشند.

البته مهمترین رکن این قضیه، لزوم ایجاد قدرت همراهی، جریان سازی  و جهت دهی به نظر و آرای توده مردم است؛ چرا که تجربه نشان داده است جریانی که به فکر همراه کردن مردم با خود و ایجاد موج مردمی نباشد در هر شرایطی در انتخابات شکست خواهد خورد و در مقابل فردی که بتواند موج مردمی ایجاد کند و در بین توده های مردم حضور موثر و فعال داشته باشد ولو هیچ کدام از جریان های رایج سیاسی از وی حمایت نکنند پیروز معرکه انتخابات خواهد بود (انتخابات 84).


5- اگر چه قضاوت درباره این که آیا اصولگرایان حاضرند به حمایت از محمود احمدی نژاد در انتخابات 96 ظاهر شوند یا اینکه اصلا احمدی نژاد خود نامزد انتخابات می شود یا گزینه دیگری در نظر دارد که هنوز آن را آشکار نکرده است، یا اینکه اصولگرایان مجددا گزینه هایی هچون حداد عادل و ولایتی و قالیباف را روانه کارزار انتخابات می کنند یا گزینه دیگری که دارای اقبال عمومی باشد در نظر گرفته اند و در موعد مقرر آن را معرفی خواهند کرد و بسیاری دیگر از این موارد بسیار زود است و تا حداقل 9 ماه دیگر نمی توان صحبتی درباره آن کرد، اما واضح است اگر اتاق فکر اصلی نیروهای دلسوز انقلاب و ولایت و جریان اصولگرایی که البته عناصر معتقد، متدین و دارای سوابق درخشان سیاسی را در خود جای داده است، به صورت هوشمندانه و بر اساس ایجاد اتحاد عینی و عملی در بین همه نیروهای انقلابی و مومن و حذف دو دستگی های ایجاد شده حول موضوعات فرعی و قابل اغماض برنامه ریزی و تصمیم گیری نکند و از توده های مردم غافل شده و آن ها را با خود همراه نکند و در فکر جریان سازی اجتماعی در جامعه نباشد و صرفا به معرفی گزینه اصلح با توجه به معیار های نظری بپردازد، انتخابات 96 تجربه ای دیگر خواهد شد از شکست های جریان اصولگرایی در انتخابات های تاریخ انقلاب اسلامی و پیامد این شکست مدیریت گفتمانی بر کشور خواهد بود که حاصل آن سنگ اندازی در مسیر حرکت پر سرعت انقلاب اسلامی است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۴
مهدی عابدی
سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۱۲ ق.ظ

عادت های خوب برای یک زندگی خوب


مهارت های زندگی آرام؛

عادت های خوب برای یک زندگی خوب


یکی از دغدغه های اصلی جوامع بشری در عصر کنونی داشتن یک زندگی آرام و بدون دغدغه است. نظامات فکری مختلف هم با توجه به جهان بینی و مبناهای اعتقادی خود نسخه های متفاوتی برای رسیدن به این مهم ارائه می دهند. در اصل، هدف اصلی مکتب های مختلف فکری در زمینه امور روانی و تربیتی رسیدن به نهایت آرامش در زندگی است و جدال بین آن ها و تفاوت رویکرد ها و روش ها به خاطر تفاوت در نگاه به این موضوع (آرامش چیست؟) و تفاوت در جهان بینی ها و مبناای اعتقادی آن ها است.

مکتب سعادت بخش اسلام نیز به عنوان غنی ترین مکتب فکری نسخه ها و پیشنهاد های مختلفی را  برای رسیدن به یک زندگی آرام به پیروان خود توصیه می کند. در این نوشتار قصد دارم با بیان چند نکته ریز تر ازمو به ارائه پیشنهاد ایی بپردازم که عمل به آن ها می تواند آرامش را به زندگی ما تزریق کند:

 

اول؛ برای ان که یک عمل در زندگی ما تاثیر گزار باشد باید برای ما تبدیل به ملکه و عادت شود. عده ای از صاحب نظران تبدیل به عادت شدن یک فعل را معادل از ارزش افتادن آن عمل می دانند. مثلا می گویند اگر ما بر حسب عادت هر روز صبح صدقه بدهیم این کار دیگر ارزشی ندارد چون انگیزه و نیت الهی درکار نبوده است و صرفا انجام عادت است که اگر این عادت انجام نشود موجب مرض می شود "ترک عادت مجوب مرض است" اما در اصل این طور نیست و هر عادتی بدون ارزش نیست. عادت وقتی بدون ارزش است که در حین فرایند عادت شدن انگیزه های متعالی و اهداف معنوی زایل شوند و در صورتی که یک عمل خیر با انگیزه الهی تبدیل به عادت شد و دراین حین آن انگیزه متعالی و هدف معنوی زایل نشد و حتی روز به روز قوی تر و بیشتر شد این عادتی پسندیده است.

 

دوم؛ نظم و برنامه ریزی در زندگی و داشتن آرامش یک اصل بسیار مهم و ضروری است. شما برای اینکه عادت های خوب داشته باشد باید ادم اهل نظمی باشد. انسان های بی نظم اصولا کارهای قاعده مند و روی حساب کتاب انجام نمی دهند. به اصطلاح عادت ندارند و در هر دم کاری دیگر انجام می دهند. نظم به شخصیت انسان جاذبه می دهد و باعث صلابت شخصیت است. شاید تجربه کرده باشد یک نفر را که دارای یک عادت مشخص است برای شما جالب و جاذب است. برای شما هم ممکن است انگیزه شود. این اعجاز نظم و برنامه ریزی در زندگی است. پس لازمه داشتن عادت های خوب در زندگی نظم پذیر بودن است.

 

سوم؛ بسته به شخصیت افراد و اهداف مهمی که انسان ها در زندگی دارند عادت های افراد مختلف متفاوت است. کسی که سلامتی جسمانیش برایش فوق العاده مهم است در خوردنی ها و نوشیدنی هایش عادت های مختلف دارد. مثلا فردی اصلا چایی نمی خورد. برایش عادت شده است. فردی اصلا در بین غذا آب نمی خورد. فردی اصلا غذای داغ نمی خورد و افرادی شام نمی خورند و یا حاضری می خورند. کسی که انجام برنامه های روزانه برایش مهم است عادت های دیگر دارد. ساعت خواب و بیداری برایش عادت جدی شده و عادت ندارد زیاد درباره یک موضوع با یک نفر صحبت کند تا وقتش تلف شود و هزاران مورد دیگر.

 

چهارم؛ شما هم می توانید لیستی از عادت های خوب و عادت های بد پیشنهادی خودتان را ارائه دهید. این عادت های خوب و بد می تواند برای دیگران الگو و انگزه باشد. با توجه به علاقمندی ها و اهداف خود، عادت های خود را ردیف کنید. من هم بنا به علاقمندی ها و اهدافم برخی عادت هایی که فکر می کنم وجودشان در زندگی مهم هستند را لیست می کنم. البته همه این عادت ها در راستای یک هدف و ا نگیزه نیستند. برخی برای داشتن بدن سالم، برخی برای داشتن وقت و فراغت ببیشتر و برخی برای داشتن آرامش معنوی بیشتر پیشنهاد می شوند. شما هم این لیست را کامل کنید:

 

الف-  عادت کنید در زندگی خود به صورت روزانه و یا لااقل هفتگی ساعتی را برای مطالعه محض اختصاص دهید. مطالعه همراه با آرامش بدون فکر کردن به هیچ دیگر. مطالعه یک کتاب مبنایی یا خاطره یا داستان یا مهارتی. مطالعه از صفحه اول تا صفحه آخر و این نظم در مطالعه رعایت شود تا کتاب به پایاین برسد و بعد شروعی دیگر با کتابی جدید. اگر تازه ازدواج کرده اید و میخواهید وارد زندگی جدید شوید این عادت را با همراهی همسرتان به اجرا بگذارید و اگر او شما را همراهی نمیکند لااقل تلاش کنید او این عادت شمارا بپذیرد و هنگام مطالعه شما را از این کار خوب باز ندارد.

 

ب- عادت کنید برخی دستورات بهداشتی را به صورت دقیق، جزئی و مو به مو اجرا کنید. این دستورات را اگر همیشه انجام بدهید خیلی بهتر است. در سفر، در حضر، در مهمانی، در خستگی در ... . اگر عادت کردید این عادت های ریز را همشه و همه جا انجام دهید به شما کمک می کند اراده ای قوی داشت باشد. من چند دستور بهداشتی را پیشنهاد می کنم:

 قبل از خواب همیشه مسواک بزنید

 قبل و بعد از غذا خوردن دست های خود را بشویید

هفته ای دوبار حتما استحمام کنید

سر سفره غذا به هیچ وجه (حتی در سخت ترین شرایط مثل یک مهمونی پر زرق و برق یا گرسنگی شدید) پرخوری نکنید

بین غذا به هیچ وجه نوشیدنی نخورید

از خوردن نوشابه احتناب کنید

هنگام نیاز به مستراح به هیچ  عنوان تعلل نکنید و در اولین فرصت قضای حاجت کنید

لباس کثیفتان را بلافاصله عوض کنید

به محض دیدن سوراخ کف جورابتان آن را دور بیاندازید (البته فقط جوراب)!!!

.....

 

ج- در امور معنوی؛ عادت کنید نمازتان را در هر زمان و مکان سر وقت بخوانید و هنگام نماز خواندن اصلا عجله نکنید. اگر معرفتتان به خداوند و روبیت او به این اندازه باشد که بدانید هیچ چیز در امور این دنیا جز اراده و خواست او موثر نیست و بدانید که این اراده مطلق در این زمان از تو خواسته که نمازت را با طموانینه و ارامش بخوانی و به هیچ چی زدیگر توجه نکنی ان وقت قادر خواهی بود این عادت پیندیده را در خود تقویت کنی و بتوانی موقع نماز به هیچ چیز جز نماز توجه نکنی. البته بحث شرایط خاص و اضطراری بحث دیگری است...

 

د- باز در امور معنوی؛ حتما عادت داشته باشد در هفته یا لااقل در ماه در یک مراسم مذهبی-اخلاقی حضور داشته باشد. این مراسم در یک محفل ثابت باشد بهتر است. ولی گر تنوع طلب هستید در محافل مختلف با جهت گیری فکری یکسان ئ هم جهت با حهت گیری فکری خودتان حضور داشته باشید. این محفل مذهبی میتواند دعای کمیل شب های جمعه، جلسات اخلاق یکی از علمای شهرتان و یا هیئت هفتگی خیابانی که در آن زندگی می کنید باشد.

 

ه- عادت کنید در زندگی عصبانی نشوید مخصوص در مواجهه با همسرتان و پدر و مادرتان. عادت کنید شخصیت متینی باشد و در بدترین شرایط از کوره در نروید. عادت کنید در بدترین شرایط بر موضع حق خود پافشاری کنید ولی همراه با بد صحبت کردن و بد خلقی و بی ادبی نباشد. عادت کنید برخی مواقع در مقابل صحبت دیگران در و دروازه باشد تا منجر به عصبانیت و غضب شما نشود. عادت کنید در همه موقعیت ا خوب صحبت کنید و در به کارگیری الفاظ دقت کنید.

 

و- عادت کنید... (شما هم این متن را کامل کنید)

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۲
مهدی عابدی
چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ

حرف هایی شنیدنی از جهادی ۹۲


جهادی دیگر!

حرف هایی شنیدنی از جهادی ۹۲  

لطف خداوند امسال باز شامل حال ما شد و توفیق پیدا کردیم در کنار دوستان بسیج دانشجویی دانشگاه اصفهان باری دیگر در اردوی جهادی دیگری حضور پیدا کنیم. اگر چه گفتنی ها و شنیدنی ها از یک اردوی جهادی دو هفته ای بسیار زیاد است و مجال و همت گفتن آن در این بنده حقیر و این سطور نیست، اما نگفتن حتی چند سطر ساده و خودمانی از این فرصت های عطا شدنی نیز بی لطفی بزرگی به خودمان و خاطرات و تجربه های آن است. به ذکر چند نکته دوست داشتنی، ساده و بدون حاشیه اکتفا می کنیم: 

 

                                                         لحظه حرکت از حرم الشهدای دانشگاه اصفهان 

۱/ بهتر است اولین مطلب را به تجربه ها و درس های گرفته در این اردو اختصاص دهم. بهترین بازمانده، یادگار و ثمره هر سفر و اردو، تجربه ها و درس های آن است. تجربه هایی که از هیچ جای دیگر به دست نمی آیند. بهترین تجربه من در این اردو مشاهده سبک زندگی های مختلف افراد در این اردو ۱۲ روزه بود. روز اول گفته شد: سعی کنید در این زندگی دسته جمعی ۱۲ روزه که ۳۰ نفری در کنار هم زندگی می کنیم، با مشاهده ۲۹ سبک زندگی افراد مختلف، خوبی های زندگی آن ها را فرا گیرید و اگر احیانا بدی مشاهده کردید به دوستتان هدیه دهید (عیب و نقصش را خیر خواهانه تذکر دهید) و اگر در سبک زندگی شما وجود دارد آن را حذف کنید. من هم به سهم خودم در این زندگی دسته جمعه ۱۲ روزه در کنار دوستانی که بودم درسهای زیبایی از سبک زندگی دیگران گرفتم که اگر در زندگی عادی تلاش می کردم با ۱۰ تا کتاب خواندن هم شاید کسب نمی کردم. استفاده مفید از وقت در هر لحظه را از یکی از دوستانم فرا گرفتم. صادق بودن و بیان کردن خواسته ها با صداقت را از دوست دیگر! نماز اول وقت و اهتمام به آن در هر شرایط را از دوست دیگر! با وضو بودن در هر لحظه از دوستی دیگر! شب زود خوابیدن و صبح سر حال بیدار شدن از دوستی دیگر! پرخوری نکردن در غذا و نوشابه نخوردن از دوستی دیگر! برخورد کریمانه و با متانت را از دوستی دیگر! اهتمام به حفظ احترام دیگران و تخریب نکردن شخصیت دیگران را از دوستی دیگر ! و درسهای بسیار دیگر...

۲یکی از بهترین و شیرین ترین درسهای این جهادی (اگر چه قبلا هم آن را حس کرده بودم) فهم این مطلب بود که فاصله بین حرف تا عمل چقدر زیاد است. عموما در جلسات و فعالیت هایی که هدف، برنامه ریزی روی کاغذ و حرف زدن است افراد حضور فعالانه دارند و در صحبت های خود از همه چیز صحبت می کنند. از آرمان های انقلاب اسلامی و رهبری تا عدالت خواهی و توزیع عادلانه امکانات و ثروت و تربیت نیرو و فعالیت فرهنگی مستمر و نخبه پروری و همه چیز. در حرف زدن هم خیلی شیرین و لذت بخش است و هم خیلی آسان و بدون درد سر. بر روی کاغذ آوردن هم باز خیلی شیرین و دوست داشتنی و بدون دردسرتر است. اما سختی کار در عملیاتی کردن بروز و ظهور پیدا می کند. در هنگام عملیاتی کردن اولین پاراگراف و بند از طرح نوشته شده است که سختی کار خودش را نشان می دهد و می گوید که به این سادگی ها هم نیست! نه اینکه برنامه ریزی و طرح ریزی لازمه کار نباشد. نه اینکه صحبت نکنیم و تدبیر نکنیم، بلکه این که در هنگام حرف زدن و تحلیل کردن و تبیین کردن به قسمت عملیاتی طرح نیز توجه شود و دیده شود که آیا طرح نوشته شده و حرف زده شده با واقعیت یکسان است و همخوانی دارد؟ آیا می شود با توجه به شرابط، امکانات، ابزار و نیروی انسانی موجود طرح مذکور را عملیاتی کرد و به هدف رسید؟ در این اردو هم با جان و دل احساس کردیم که فاصله بین حرف تا عمل فاصله کمی نیست که بتوان به راحتی طی کرد و بدان رسید، بلکه فاصله ای است طولانی که برای طی آن نیاز به همتی بلند و عزمی راسخ هست! (از این کلی گویی بیش از حد عذر خواهی میکنم!)

۳و اما شنیدنی سوم از جهادی 92 عرصه جدید تعریف شده در اردوی امسال بود. روستایی جدید به نام طبرک. البته نام اصلی آن دم تنگ بود ولی چون در منطقه طبرک بالا حضور داشت آن را به اسم طبرک می شناختیم. در اصل موضوع تعریف کردن عرصه جدید در یک اردوی جهادی مطالب زیادی هست که باید به طور موشکافانه تحلیل و بررسی شوند و به نتیجه درست رسید. خلاصه کلام این که در صورتی که هدف از اردوی جهادی را تاثیر گذاری عمیق و بلند مدت و نه سطحی و کوتاه مدت بر سطح فرهنگ، سبک زندگی و دینداری مردم بدانیم، تعریف عرصه جدید در یک اردوی جهادی معنایی پیدا نمی کند. این موضوع در صورتی معنا پیدا می کند که توان و نیروی انسانی یک گروه جهادی به حدی بالا باشد که بتواند هم زمان بر دو عرصه تاثیر گذاری داشته باشد و برای آن برنامه ریزی بلند مدت کند. در غیر این صورت تغییر عرصه با توجیه غلط عدم کارآمدی گروه در عرصه قبلی در زمینه فعالیت های تعریف شده و اشباع شدن روستا از فعالیت های فرهنگی، کار صحیحی نیست. بیشترین تاثیر گزاری و هدفمند بودن فعالیت ها در یک عرصه در اردوهای جهادی در حالتی است که حضور در عرصه حضوری مداوم باشد (حداقل ۵ سال) و در سیر این تداوم فعالیت ها به کمال برسند و فعالیت هر سال مکمل فعالیت های سال قبل باشند. تاثیر گزاری هر چه بیشتر، مفید بودن فعالیت ها، قاعده مند و نظام مند بودن برنامه ریزی ها و مشخص و معلوم بودن عرصه فعالیت از قبل از اردو در روستای گزستان در اردوی امسال شاهدی بر این مدعاست. حضور برای سومین سال پیاپی در روستای گزستان باعث ایجاد اعتماد نسبی بین طرفین (اهالی و جهادی ها) و پیشروی قابل توجه تر در فعالیت ها و اثر گذاری عمیق تر فعالیت های فرهنگی-مذهبی در بین اهالی روستا شده بود. از همه این ها که بگذریم حضور در روستای طبرک خاطرات زیادی برای ما داشت. قرعه به اسم ما خورد و قرار شد در این اردو در روستای طبرک حضور داشته باشم. اگر چه دلم در گزستان (عرصه اصلی و اول) و پیش اهالی و بچه های خودمان بود ولی به سوی طبرک رفتیم و روز اول جهادی را شروع کردیم. اگر بخواهم از جزییات و ریز ماوقع طبرک در روز اول (روزی به یادماندنی، سخت و نفس گیر!) بگویم سخن به درازا می کشد. ولی آن چه گفتنی است ظرفیت ها و زمینه های روستای طبرک جهت انجام فعالیت های فرهنگی-مذهبی است. روستایی با تعداد قابل توجهی نوجوان و جوان که در اثر بی توجهی ها و کم کاری ها دچار بعضی آسیب های اجتماعی شده بودند و صد البته نوجوانانی فوق العاده مهربان، با معرفت که  گاهی در برخی موارد شیطنت هایی می کردند.  البته حضور گروه جهادی در روستا نیز بی تاثیر نبود و شاهد بودیم رفتار، گفتار و نحوه برخورد بچه های روستا در روز های آخر نسبت به روز های اول به کلی تغییر کرده بود. به نحوی بود که اغلب برادران جهادی که در روز اول در روستا حضور پیدا کرده بودند قسم و آیه خوردند که ما دیگر در این روستا حضور پیدا نمی کنیم! البته آخر شب نظر چند تایی از آن ها عوض شد و روز های بعد هم آمدند و هر روز با شوق بیش تری نسبت به روز قبل حضور پیدا می کردند و همان ها تا آخر ماندند و در روز های آخر دل کندن از روستا و اهالی با صفایش  برایشان سخت شده بود. روز آخر بعد از اختتامیه اردو هم که همه جهادی ها به سمت اصفهان حرکت کرده بودند و ما در غروب غم انگیز بازفت تنهایی خود را سپری می کردیم، تنها راه رهایی از دلتنگی عمیق خود را در سرزدن به بچه های طبرک یافتیم و دیدار آخر خود را با بچه های طبرک داشتیم و  شاهد اتفاقی دیگر بودیم که نمایش دهنده حکمت خدا بود جهت  تصدیق این امر که مردمان روستای طبرک مردمان با معرفت و با صفایی هستند. یاد احسان، صادق، جعفر، اشکان، شایان، اصلان، سامان، ساسان، مهرشاد، مهرداد، میثم، محمد، رامین(مانی)، آرمان، فرزاد، ظاهر، نعمت، صابر، رحمت، عزت، ابراهیم، بیژن، یاسین، هدایت، آرش، رمضان، میلاد، مازیار، مرتضی، امید و ... به خیر!

                                     نمایی از روستای طبرک (از راست: اصلان، من، مهرشاد، ..... ، احسان) 

۴/ در تکمیل بند قبل، در نظر داشتن این نکته ضروری است که روستای طبرک با حضور یک باره و به مدت ۷ روز یک گروه جهادی تغییر و تحول چندانی پیدا نخواهد کرد. درست است که حضور ۷ روزه ما در روستا تاثیر ۷ روزه داشت ولی این تاثیر هنگامی ریشه ای و عمیق خواهد شد و هنگامی منشا اثر و تحول خواهد شد که حضور ما حضور ادامه دار و ممتد باشد و منتهی به یک حضور ۷ روزه نباشد. کار ما و فعالیت ما هنگامی ابتر نخواهد شد که همیشه به یاد طبرک و بچه های آن باشیم و برای هدایت و سعادت آنان به سهم خود برنامه ریزی داشته باشیم و با حضور خود و جلب اعتماد آنان زمینه ساز انجام فعالیتی فرهنگی-مذهبی تاثیرگذار در منطقه باشیم. امیدوارم فراموشمان نشود!

۵/ از جنبه های مهم و موکد اردوی جهادی آشنا شدن با روحیه جهادی و سرایت دادن آن به کل زندگی است. اگر این مهم در زندگی افراد شرکت کننده در یک اردوی جهادی جا باز کند ما به بیش از نیمی از اهداف یک اردوی جهادی دست پیدا کرده ایم. روح جهادی رفق است. روح جهادی صبر است. روح جهادی تحمل است. روح جهادی زندگی در شرایط سخت و در شرایطی است که همه امکانات رفاهی مهیا نباشد. روح جهادی زندگی دسته جمعی، تشکیلاتی و زندگی در سایه قاعده و نظم تشکیلات است! همه این ها روح جهادی است. اگر این ها را توانستیم در جهادی مشاهده کنیم و به هر سهمی هر چند بسیار کم در زندگی خود وارد کنیم سوغات خود را از جهادی برده ایم! اگر توانستیم در یک زندگی جهادی رفق داشته باشیم و با دیگران مدارا کنیم، اگر توانستیم در مقابل نابسامانی ها صبر کنیم و عنان از کف نبریم، اگر توانستیم در شرایط کمی سخت و عدم وجود رفاهیات اولیه (مانند حمام و دستشویی) روح زندگی را نبازیم و باز چیزی برای دلخوشی و آرام بودن خود پیدا کنیم به سهمی از روحیه جهادی دست پیدا کرده ایم!

                                                           بچه های با صفای روستای طبرک

۶" نگاه کردن از بالا ممنوع!" این یک توصیه تشکیلاتی بود که بر شیشه های مینی بوس های اردو جهادی درج شده بود. توصیه ای که عدم توجه به آن در فعالیت های تشکیلاتی موجب به وجود آمدن آسیب هایی در تشکیلات می شود. این یکی دیگر از سوغات های جهادی امسال است که بیش از قبل و ملموس تر آن را دریافت کردم.  این که در یک تشکیلات و یک مجموعه حق نداریم از جایگاه بالاتر از همه به فعالیت ها نگاه کنیم و فقط و فقط انتقاد و ایراد وارد کنیم. حق نداریم فقط در مقام یک انتقاد کننده به اردو نگاه کنیم و فقط از دیگران سوال بپرسیم و جواب طلب کنیم. و حق نداریم کوچکترین سهم و نقشی برای خود قائل نباشیم و هر چه ناقصی و ناکارآمدی در یک مجموعه مشاهده کردیم را گردن دیگران و فقط "یک نفر" بیاندازیم! تا به حال از خود پرسیده ایم من چه کار کرده ام؟ آیا من سهم خودم را به درستی انجام داده ام؟ آیا این ضعف ها و ناکارآمدی ها صرفا ناشی از از کم کاری است یا شرایط پیش بینی نشده و یا شرایط طبیعی اردو مقتضای چنین وضعیتی است؟ بدتر از همه این ها وقتی است که "من" بیایم و در تحلیل شرایط موجود هر چه بدی و ناکارآمدی می بینم بر زبان خود جاری کنم و در مقابل از گذشته دیگران هر چه خوبی و درستی هست ذکر کنم! نهایت بی انصافی است که در تحلیل و توصیف خود، هر چه بدی هست از الان بگویم و هر چی خوبی هست از قبل بگویم و یا در مقابل هر چه درستی است از خود بگویم و هر چه نادرستی از دیگران! این می شود که به زعم ما همیشه اشتباه از دیگران است! 

۷/ در یک جمع دوستانه آن چه بیش از همه اهمیت دارد حفظ روابط انسانی و رفاقت ها بین افراد است. دنیای رفاقت دنیایی عظیم و مهم است که سخن گفتن از آن مجال خاص خود را می طلبد. در یک اردوی جهادی همیشه گفته ایم و شنیده ایم که جمع ما جمعی رفاقتانه است و ما به عنوان کارمند و کارگر به اردوی جهادی نیامده ایم! پس اگر جمع اعضا در یک اردوی جهادی جمع رفاقتانه است آن چه بیش از همه اهمیت دارد حفظ رفاقت ها و رابطه ها بین جمع است. این احساس و تفکر در موقعیتی خود را بروز می دهد که بچه ها در روز آخر و هنگام برگشتن به شهر، دل کندن از یکدیگر برایشان سخت است و آن ها را باید در حالی که گریه می کنند از یکدیگر جدا کرد. از یکدیگر حلالیت می طلبند. از همدیگر شماره و ایمیل می گیرند و خلاصه جداشدنشان از یکدیگر سخت و سنگین است. این حالت در صورتی بروز پیدا می کند که در اردوی 12 روزه ما، همت افراد بر حفظ روابط دوستانه و رفاقت، احترام به یکدیگر و تکریم شخصیت های طرفین باشد. اگر غیر از این بر اردو حاکم شد هر چه به انتهای اردو نزدیک تر می شویم دلزدگی ها بیشتر می شود و لحظه شماری برای رسیدن آخر اردو بیشتر! این می شود که بچه ها روز آخر که قرار است به شهر برگردند از همه روز ها سحرخیز تر می شوند و برای رفتن لحظه شماری می کنند! اصلا صحبت از آن چه در این اردو گذشت نیست! آن چه قرار است بیان شود نکته و درسی است که خوب است به عنوان تجربه ای در ذهن ها بماند! آن چه در یک اردوی دوستانه و رفاقتانه ارجح است و اولویت دارد حفظ شخصیت ها، احترام به یکدیگر و تحکیم روابط انسانی است. در هر اردو و زندگی گروهی، بعضی باید ها و نباید ها به عنوان ضوابط و قواعد اردو ترسیم می شوند که اعضا جهت حفظ نظم و رعایت مصالح کلی، ملزم به رعایت آن می شوند. در مقابل، بعضی موقعیت ها پیش می آید که بعضی اعضا و یا گروهی از اعضا خواسته ای دارند که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در مقابل و تضاد با این قواعد و باید ها و نباید ها است. در این موقعیت ها از طرفی رعایت قواعد اردو لازم است و از طرف دیگر عدم توجه به خواسته اعضا موجب ایجاد دلخوری و احیانا کدورت می شود. در این مواقع چه باید کرد؟ به صورت موشکافانه پایبند قواعد اردو باشیم و کوچکترین توجهی به خواسته های افراد نداشته باشیم؟ و یا به جهت حفظ شخصیت اعضا و عدم ایجاد دلخوری و دلزدگی اعضا، قواعد اردو را زیر پا بگزاریم و تن به خواسته اعضا دهیم؟ در این گونه موقعیت ها با رعایت چند نکته می توان به تصمیم و رفتار صحیحی رسید. اول اینکه در یک اردو و زندگی گروهی مسئولان و دست اندر کاران ملزم هستند اعضای مجموعه را نسبت به چرایی ایجاد باید ها و نباید ها در یک زندگی گروهی توجیه کند و برای آن ها به صورت دقیق و واضح توضیح دهند که چرا در این اردو این قواعد که ممکن است در ظاهر سخت گیرانه باشد قرار داده شده است؟ ذکر مصالح کلی، آسیب هایی که قبلا بر مجموعه های دیگر عارض شده است و ذکر نمونه های تاریخی از آسیب ها و خطرات عارض شده بر همان گروه در اثر عدم رعایت قواعد اردو، در قانع کردن اعضاء به پایبندی به قواعد اردو سهم به سزایی دارند. نکته دوم این است که در موقعیت های تضاد خواسته اعضاء با قواعد اردو، در صورتی که تقاضای اعضاء تقاضایی منطقی و به حق نیست، بهترین راه حل قانع کردن جمع و پایبندی مصرانه بر قواعد اردو است. اما در صورتی که صورت تقاضای اعضاء، درخواستی به حق است و منطقی جلوه می کند و از طرفی برای راه حلی که آن ها ارائه می دهند ممنوعیتی در قواعد اردو ایجاد شده است اینجا دو نوع نحوه برخورد می توان داشت: نحوه اول برخورد این است که ما باز هم بدون توجه به خواسته اعضاء و بررسی و تبادل نظر پیرامون راه حل آن ها، مصرانه بر قواعد اردو تاکید کنیم و بدون برو برگرد "نه" بگوییم! به نظر می رسد این نحوه برخورد درستی نباشد. چرا که ذهنیتی که در بین اعضاء پیش می آید این خواهد بود که دست اندر کاران به درخواست و نیاز های اعضاء توجهی نمی کنند و این ذهنیت و طرز تفکر در یک جمع جهادی و یک جمع بر مبنای رفاقت نسبت به یکدیگر، ذهنیت خوبی نیست. اما دومین روش برخورد این است که دست اندرکاران در مواجهه با درخواست اعضاء و راه حل ارائه شده توسط آنان که در ظاهر بر خلاف قواعد اردو است، با شنیدن حرف آنان و بررسی راه حل پیشنهاد شده، در صورتی که انجام راه حل آنان ملزم به نقض قواعد اردو باشد و این نقض قاعده باعث شود مصلحتی از اردو رعایت نشود و آسیبی بر اردو عارض شود وظیفه دست اندرکاران هم چنان پایبندی بر قواعد اردو، توضیح به اعضاء درباره چرایی عدم پذیرش راه حل و ارائه راه حل جایگزین می باشد. اما در صورتی که نقض آن قاعده در یک مورد باعث نشود مصلحتی از اردو نادیده گرفته شود و آسیبی بر اردو وارد نیاید (فقط در همان مورد و نه به عنوان یک اصل همیشگی) بهتر است که دست اندرکاران به تقاضای اعضاء توجه کنند و برای احترام گذاردن به آنان و فهماندن این مطلب که تکریم شخصیت اعضاء در یک اردو بیش از همه چیز اهمیت دارد و همه این قواعد و باید ها و نباید های اردو فقط و فقط به خاطر همین اصل است (حفظ شخصیت همه افراد در اردو)، به راه حل آن ها تن دهند.

کلام خیلی طولانی و خسته کننده شد. خلاصه کلام اینکه: مواظب باشیم در مواقعی که مشکل خاصی بروز نمی کند، به بهانه رعایت و التزام به قوانین خود ساخته در اردو، با دوستان خود بد رفتاری نکنیم و باعث رنجش از یکدیگر نشویم!

۸/ و اما نکته آخر: نگاه یک جهادگر به اردوی جهادی و فعالیت های جهادی و عرصه فعالیت، یک امر مهم و حیاتی در تاثیرگزاری اردوهای جهادی است. نگاه و نظر یک جهادی به چرایی اردو های جهادی باید نگاهی صحیح و مبتنی بر واقعیت باشد. لازم و ضروری است بینش جهادیون راجع به فعالیت های جهادی، ویژگی های مناطق روستایی هدف، جنس فعالیت های جهادی، چگونگی انتخاب عرصه و برنامه ریزی فعالیت ها، نحوه بازخورد گیری و سنجش میزان تاثیر گذاری و همه آن چه که به یک اردوی جهادی مربوط می شود بینش صحیحی باشد. در این صورت است که این بینش تبدیل به یک عامل انگیزشی مثبت و یک قوت روحی بالا برای فعالیت های جهادی می شود. بینش صحیح باعث می شود ما بدانیم برای چه به جهادی میرویم؟ آیا اصلا اردوی جهادی وظیفه یک دانشجو است در حالی که وظیفه ذاتی او درس خواندن و تحقیق و پژوهش علمیست؟ چه مقدار باید منتظر تاثیر گذاری فی البداهه فعالیت های خود باشیم؟ چه وقت باید احساس کنیم فعالیت هایان تاثیری ندارند؟ تا کی باید برای حضور در روستا و بین اهالی بودن مصمم باشیم؟و ...

همه این ها سوالاتی هستند که جواب آن ها در پرتو کسب بینش صحیح و منطقی راجع به اردو های جهادی پیدا می شوند. اگر دست اندرکاران به هر دلیلی از این بُعد اردوی جهادی غافل شدند شاهد جهادیونی خواهیم بود که با انگیزه قوی و ذهنیتی بسیارآرمانی وارد اردو خواهند شد و بعد از مدتی حضور در اردو و عدم مشاهده سازگاری واقعیت با ذهنیت خود دچار نوعی سرخوردگی می شوند و حتی ممکن است اردوی جهادی را در لیست سیاه فعالیت های زندگی خود جای دهند. مشاهده رفتار هایی از قبیل عدم تاثیرگزاری فی البداهه فعالیت های فرهنگی (مانند عدم حضور اهالی در نماز جماعت ها حتی در روز های پایانی اردو) و یا عدم همکاری اهالی در فعالیت های عمرانی گروه جهادی در روستا باعث می شود ضعف بینش به همراه ناسازگاری مشاهده شده دست به دست هم دهند و توان بالایی در انگیزه منفی در جهاد اولی های اردو ایجاد کنند. خلاصه کلام اینکه: از ضروریات یک اردو است که دست اندرکاران، هم با فعل و هم با قول خود جهادیون را نسبت به زمینه های نظری همه جنبه های یک اردوی جهادی آگاه کنند و با این کار میزان بازدهی و انگیزه مثبت را در اعضاء اردو افزایش دهند.

                                                            * * *

حسن ختام:

         و جاهدو فی الله حق جهاده ***در راه خدا چنان که حق جهاد است جهاد کنید

دشمن همیشه پشت خاکریزها نیست، گاهی پنهان شده در پشت نیت ها، منیت ها، انگیزه های ناخالص و هدف های مادی...

 

پایان/.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۲ ، ۱۵:۳۲
مهدی عابدی
دوشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ

گفتمان سازندگی و غفلت از ارزش های اصیل انقلاب اسلامی


بازخوانی یک گفتمان/

گفتمان سازندگی و غفلت از ارزش های اصیل انقلاب اسلامی

 

مقدمه

اتمام مهلت ثبت نام داوطلبین ریاست جمهوری و معلوم شدن آرایش نسبی جریانات و احزاب سیاسی حاضر در انتخابات، فضای انتخاباتی جامعه را وارد مرحله جدیدی کرده است. اتفاقات و رفت و آمد های انجام شده در ستاد انتخابات کشور در ۵ روز مقرر جهت ثبت نام و نام نویسی های این چند روز و علی الخصوص ساعات پایانی روز آخر، بسیاری از معادلات، پیش بینی ها و تحلیل های قبلی را به کلی تغییر داد و محللان و مفسران سیاسی را با شرایط جدیدی رو به رو کرده است.

آن چه بیش از همه مایه تعجب و توجه ناظران سیاسی گشت حضور دوباره علی اکبر هاشمی رفسنجانی در وزارت کشور در ساعات پایانی روز آخر ثبت نام جهت حضور در  عرصه انتخابات بود. سن زیاد این سیاست مدار کهنه کار، شکست گفتمانی او در مصاف با گفتمان انقلاب اسلامی در سال ۸۴ و همچنین سابقه ۸ سال سکانداری قوه مجریه کشور در سالهای دهه ۷۰ از عواملی بود که باعث می شد انتظار کمتری نسبت به حضور او در این عرصه وجود داشته باشد. اما آن چه در برابر دیدگان همه ظاهر گشت، حضور هاشمی رفسنجانی در وزارت کشور جهت ثبت نام و اعلام رسمی حضور در کارزار انتخاباتی ۹۲ در مصاف با رقیبان جدید و البته متفاوت تر از سال ۸۴ بود.

با توجه به تعدد و تنوع افراد حاضر در صحنه، آن چه در برهه کنونی از فضای سیاسی کشور لازم است تحلیل گفتمانی کاندیداها و بررسی سابقه و عملکرد آنان در دوره های گذشته بوده است. امری که منجر به ایجاد شناخت صحیح و منصفانه ای از افراد حاضر و در نهایت رسیدن به گزینه اصلح خواهد شد. البته در میان همه افراد حاضر در صحنه، تنها شخصیت دارای سابقه ریاست جمهوری و گفتمان تجربه شده، هاشمی رفسنجانی است که این سابقه، امر شناخت آینده او را تا حدی بر ما آسان می کند چرا که کارنامه ای ۸ ساله از عملکرد و دیدگاه های او در پیش روی چشمان همگان قرار دارد.

 

 

 متن

دیدار های هر ساله مقام معظم رهبری با هیئت دولت در هفته دولت، حاوی نکات و مطالبی است که نشان دهنده نقاط قوت و ضعف و در کل آسیب شناسی و قوت شناسی عملکرد دولت ها در فعالیت های انجام گرفته در کشور است. این دیدار ها عموما با ارائه مطالبی مهم و اساسی حول مسائل اصلی و زیر بنایی و احیانا بیان نقاط ضعف و آسیب های مجموعه اجرایی کشور همراه است.

در این نوشتار قصد داریم با بازخوانی بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با رییس جمهور و هیئت دولت وقت در هفته دولت سال ۷۵ که آخرین دیدار هیئت دولت هاشمی رفسنجانی با رهبر معظم انقلاب بوده است بپردازیم. یقینا مطالب مطرح شده در این دیدار به سبب آن که پایان ۸ ساله دولت سازندگی محسوب می شود عصاره ای از نقاط ضعف و قوت این گفتمان و دولت بوده است و ما را تا حد زیادی با مولفه ها، آسیب ها و چالش های آن آشنا خواهد کرد.

 

شزایط و نیازمندی های کشور در دوران پس از دفاع مقدس

آغاز فعالیت دولت اول هاشمی رفسنجانی در سال 68 مصادف بود با پشت سر گذاشتن چندین واقعه و رخداد مهم از جمله رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی و همچنین پایان یافتن جنگ تحمیلی و آغاز دوران جدیدی از تاریخ انقلاب اسلامی که نیازمندی های ویژه ای را می طلبید. از جمله نیازمندی های قابل توجه، ثبات و انسجام سیاسی و یک دستی و اتحاد ملت ایران در آغازین سال های ولایت مقام معظم رهبری و همچنین تلاش ویژه و چند برابر نظام اسلامی و دولت وقت جهت آبادانی و سازندگی کشور و جبران ویرانی ها و نایسامانی های زیر بنایی بعد از دفاع مقدس 8 ساله بوده است. در این راستا، یکی از اساس ترین وظایف دولت اول هاشمی رفسنجانی از بدو شروع، اقدامات زیر بنایی جهت عمران  و ابادانی کشور بوده است. رهبر معظم انقلاب در آخرین دیدار خود با هیئت دولت هاشمی رفسنجانی در سال 75 ضمن اشاره به این نکته، از فعالیت و دستاوردهای دولت در این زمینه تقدیر می کنند و در مجموع عملکرد آن را در این زمینه مثبت ارزیابی می کنند:

 " اساسیترین مطلبى که در این هفته و در این جلسه ما، خوب است گفته شود  این هنر بزرگى است که دولت جمهورى اسلامى و مسؤولان کشور، در خروج از معضلات و مضایق دوران بعد از جنگ، توانستند نشان دهند. کار بسیار بزرگى در این زمینه انجام شد و در جریان است. "

در این بیانات، مقام معظم رهبری با اشاره به ویرانی های به وجود آمده در اثر جنگ تحمیلی و همچنین خسارت هایی که منجر به از دست رفتن جوانان ما شد، هنر انقلاب را حفظ حرکت نظام در 8 سال دفاع مقدس دانستند و موفقیت دولت هاشمی در انجام امور زیر بنایی و سازندگی جهت عمران و آبادی کشور را تقدیر و تحسین کردند.

 

" در طول این مدّتِ چند سالى که ما بعد از جنگ مى‌گذرانیم، خوشبختانه دولت موفّق شده است در این زمینه، کارهاى بزرگى را انجام دهد که حقیقتاً مى‌توان این را امروز گفت که یک زیر ساخت مستحکم اقتصادى، در کشور به وجود آمده است"

آن چه در آن دوران نمود زیادی داشت فعالیت مستمر و تلاشگرانه دولت وقت در جهت آبادانی و سازندگی کشور بوده است که رهبر معظم انقلاب با تاکید ویژه بر جایگاه این امر در ثبات سیاسی و ثبات بین المللی، وجود مستمرانه آن را در حرکت همیشگی انقلاب و دولت های بعدی لازم و ضروری می دانند:

" وقتى که در یک کشور، توسعه سازندگى و زیرساختهاى اقتصادى، صحیح و مستحکم بنا مى‌شود و وقتى که حرکت سازندگى در کشور - به معناى واقعى کلمه - به وجود مى‌آید؛ کشور از اعتلاى سیاسى هم در داخل و خارج برخوردار مى‌شود"

" آنچه که من به عنوان اوّلین توصیه، مى‌خواهم روى آن تکیه کنم، این است که نگذارید این حرکتِ تلاش و فعّالیت سازندگى و کار زیر بنایى، در این دوره انتقالى‌اى که ما در پیش داریم، متزلزل شود. نگذارید این حرکت سازنده، حتّى اندکى دچار فتور و سستى شود. بایستى با قوّت و قدرت، ادامه پیدا کند"

 

توسعه و سازندگی+ارزش های اصیل: دو ضرورت نظام اسلامی

رهبر معظم انقلاب در سخنرانی مذکور، بعد از تایید کلیت امر سازندگی و آبادانی انجام شده در دو دولت بعد از جنگ بر این نکته تاکید می کنند که در کلیت حرکت نظام اسلامی دو امرتوسعه و سازندگی و ارزش های اصیل هر دو با یکدیگر مورد نیاز و ضروری هستند و نظراتی که در باب پذیرش یکی و طرد دیگری بیان می شوند نظرات  صحیحی نیستند.

 

ضرورتی ضروری تر از توسعه و سازندگی

ایشان در ادامه با تاکید مجدد بر همراهی ارزش ها با توسعه و سازندگی، عدم این امر را موجب به هدف و مقصود نرسیدن امر توسعه و سازندگی بیان می کنند و آن را امری بیهوده تلقی می کنند.

" لیکن در تمام این مراحل(توسعه و سازندگی)، بایستى آن ارزشهاى معنوى، در نظر باشد؛ که اگر نباشد، آن وقت این سازندگى، به آن مقصودى که شما از آن دارید، نخواهد رسید و نخواهد توانست آن نظام الهى و قدرت سازندگى اسلام و دین و قدرت اداره یک ملت و یک کشور به وسیله احکام الهى را معرفى کند و نشان دهد."

در حقیقت، رهبر معظم انقلاب با مطرح کردن این بحث در آخرین دیدار خود با دولت و کارگزاران گفتمان سازندگی، به بازبینی و گوشزد کردن نقاط ضعف و آسیب های این حرکت 8 ساله می پردازند. آسیب هایی که خواسته یا ناخواسته در اثر متد فکری و هدف گذاری کارگزاران دولتی و سیاستمداران وقت در حاشیه انجام امور آبادانی حاصل شده است و طعم خوش و شیرین سازندگی و آبادانی را برای نظام و انقلاب و مردم تلخ کرده است.

 

اصلی ترین آسیب گفتمان سازندگی، غفلت از ارزش ها

آسیب اصلی گفتمان 8 ساله سازندگی و توسعه، غفلت از ارزش ها و آرمان های متعالی انقلاب و نظام اسلامی بود. امری که نتیجه طبیعی نگاه و تفکر تکنوکرات مآبانه کارگزاران و مسئولان امر در جریان کشور داری و انجام امور زیر بنایی بوده است. سیاستی که در آن صرفا پیش رفت و سازندگی و آبادانی هدف دولت ها می شود و نیل به ارزش های انقلاب و نظام در راس امور قرار نمی گیرد و به عنوان خط و مشی در نظر گرفته نمی شود. به طور یقین، نتیجه  8 سال حرکت در این مسیر سازندگی، فاصله ای زیاد بین وضع موجود و وضعیت آرمانی انقلاب اسلامی خواهد بود.

 ما در تمام این کار بزرگى که برعهده داریم - در مراحل گوناگون آن - بایستى از اهداف وارزشهاى متعالى نظام اسلامى، یک لحظه غفلت نکنیم. اگر کارِ سازنده ما، با غفلت از آن اهداف انجام گیرد، خوف انحراف این کار از آن اهداف وجود دارد. چون ما انسان و بشریم؛ اگر اندکى غفلت کنیم، ممکن است از «صراط مستقیم»، به سمت چپ و راست منحرف شویم.

 

مقام معظم رهبری در تبیین این امر، با تمثیل نظام اسلامی به یک انسان نوجوان که برای خلقت او یک هدف متعالی در نظر گرفته شده است، نیاز های مادی این انسان (همچون خوراک-ورزش-تفریح و...) را اجزاء لازم برای پیشرفت او می داند به شرطی که هدف اصلی از این امور فراموش نشود و در نتیجه  هر نوع تامین نیازی که مانع رسیدن او به اهداف عالی خلقت خود شود را بر ضرر و خلاف مصلحت او بر می شمرد. در حرکت و رشد رو به جلوی نظام اسلامی هم وضعیت به همین منوال خواهد بود. کشاورزی، تولید، ساخت کارخانه، صنایع و ...همه از اجزا و لوازم پیشرفت و حرکت رو به رشد نظام اسلامی هستند ولی نباید ذره ای از آمان ها و اهداف اصیل انقلاب اسلامی غفلت شود و در جریان این امور از خط اصلی منحرف شویم. در صورتی که ما اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی را بشناسیم، هر حرکت و اقدامی را به بهانه سازندگی و آبادانی انجام نمی دهیم مگر آن که با اهداف و آرمان های اصیل انقلاب و نظام اسلامی هم راستا و همم جهت باشند.

خط اصیل و منش صحیح حرکت در نظام اسلامی، التزام و توجه به هر دو بعد و تلاش در راستای سازندگی و پیشرفت زیر بنایی و همچنین توجه به ارزش های معنوی و انقلابی است. این دو لازم و ملزوم یکدیگرند و توجه به یکی بدون دیگری مانع از حرکت به سمت نظام اسلامی مقتدر و توانمند خواهد شد.

" بعضیها وقتى که راجع به توسعه و سازندگى حرف زده مى‌شود، مى‌گویند: سراغ ارزشهابروید. کأنّه مسأله سازندگى و توسعه مادّى و اقتصادى کشور، در درجه کمى از اهمیت قرار دارد. این طور از ارزشها اسم آورده مى‌شود که گویا مسأله ساختن کشور، در درجه بعد قرار دارد و اهمیتى ندارد. نقطه مقابل، وقتى که صحبت از ارزشها مى‌شود، بعضى مى‌گویند: ما بایستى مملکت را بسازیم. اگر مملکت ساخته نشود، ارزشها را نمى‌توانیم در دنیا معرفى کنیم. این دو حرف، هر دو درست است؛ یعنى هیچ یک از این دو حرف، در واقع ردّ حرف دیگرى نیست. کشور باید از تمام ابعاد مختلف، ساخته شود. یعنى شما هر کدام، متصدّى بخشى از بخشهاى کشور هستید، تلاش زیادى هم مى‌کنید و این تلاشها، بایستى باز هم حتّى مضاعف شود و ان‌شاءاللَّه با قوّت و قدرت، این حرکتهایى که شما شروع کرده‌اید و بعضاً به نتایج خوبى هم رسیده است، به نتایج نهایى برسد؛ لیکن در تمام این مراحل، بایستى آن ارزشهاى معنوى در نظر باشد؛ که اگر نباشد، آن وقت این سازندگى، به آن مقصودى که شما از آن دارید، نخواهد رسید و نخواهد توانست آن نظام الهى و قدرت سازندگى اسلام و دین و قدرت اداره یک ملت و یک کشور به وسیله احکام الهى را معرفى کند و نشان دهد.

 

آن چه تاریخ از دوران حاکمیت تفکر سازندگی بر کشور حکایت می کند فاصله گرفتن دست اندرکاران و سیاست غالب امر از آرمان های انقلاب اسلامی بوده است. نتیجه و محصول طبیعی این تفکر توسعه طلبانه و تکنوکرات مآبانه آفات و آسیب هایی است که در دوران 8 سال حاکمیت سازنگی بر نظام اسلامی وارد شد که به چند مورد آن اشاره خواهیم کرد.

 

 

 

در گفتمان سازندگی کدام یک از ارزش ها و آرمان های انقلاب مورد غفلت واقع شد؟

 

الف) حس اعتماد به نفس: اولین نکته ای که رهبر معظم انقلاب در باب ارزش های مغفول مانده در دوران سازندگی بیان می کنند حس اعتماد به نفس در بین عناصر اجرایی و مسئولان کشور است. عزت، اعتماد به نفس و تکیه داشتن بر توان خودی و نیروی بومی از اصیل ترین ارزش های انقلاب اسلامی است که در دوران سازندگی با تفکر توسعه و آبادانی خالی از هدف، منجر به الگو برداری بی قید و شرط از مدل ها و تحلیل های بیگانه  و "انجام دادن هر چه آن ها برای رسیدن به توسعه و ابادانی انجام دادند" شد. این موضوع منحصر به بحث سازندگی و آبادانی نمی شود و شامل عرصه های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی هم می باشد. یادگیری و علم آموزی از دیگران بد نیست ولی آن چه مذموم است پیروی بی قید و شرط از مدل ها و نسخه های بیگانه بدون توجه به نیاز ها و شرایط و فرهنگ بومی است.

" ... یکى مسأله اعتماد به نفس مدیران و مسؤولان کشور است. این، یک ارزش اساسى انقلاب ماست؛ که اگر این نباشد، به نظر من پایه‌هاى سازندگى کشور متزلزل خواهد شد. در تمام مسؤولانى که در بخشهاى مختلف کشور، مشغول تلاش و کار هستند، باید این روح اعتماد به نفس و این فکر که جمهورى اسلامى و ملت ایران و عناصر خودىِ این کشور، قادر هستند کشور را به بالاترین حدّ اعتلاى مورد نیاز و خواستش برسانند، تقویت شود. "

 

ب) مشارکت مردم در فعالیتهای کشور: مشارکت و همراهی مردم در فعالیت ها و امور نظام جمهوری اسلامی یکی از آرمان ها و اهدف نظام اسلامی بوده و هست. مشارکتی که نمود آن در عرصه های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و دیگر زمینه ها بارز می شود و موجب قوام و انسجام نظام اسلامی و فاصله گرفتن از ایجاد شکاف طبقاتی در جامعه و لایه های مردم خواهد شد.

تاثیر بیشتر این امر در زمینه اقتصادی خواهد بود به صورتی که اگر شریان های اقتصادی یک کشور منحصر به قشر محدوی از مردم باشد و دیگران از همراهی و مشارکت در آن بی نصیب باشند نتیجه آن علاوه بر ایجاد یاس و نا امیدی، حاصل شدن ثروت ها و منافع کلان و باد آورده برای عده ای و درماندن در اولیات زندگی برای عده دیگر خواهد شد. سیاست های مشارکت مردم در مسائل اقتصادی باید به گونه ای باشند که نتیجه آن عدالت اجتماعی و بهره مندی عموم مردم از منافع اقتصادی باشد. چیزی که خلاف آن را در دولت سازندگی شاهد بوده ایم و حاصل اقتصاد سرمایه داری مولد سازندگی چیزی جز غنی تر شدن ثروتمندان و فقیر تر شدن مستمندان نبوده است.

در گفتمانی که با پوشش های قانونی راه را برای گسترش سرمایه داری از بین برنده عدالت اجتماعی باز می کند فقر هیچ گاه ریشه کن نخواهد شد و گفتمان سازندگی گفتمانی بود که در دل خود چنینی فرزندی پروش داد و با مهیا کردن زمینه های قانونی سرمایه داری غیر عدالت محور، با واگذار کردن شریان های اقتصادی به چند گروه سرمایه دار زمینه ترویج فقر و شکاف طبقاتی را در سال های دهه 70  مهیا کرد.

" تا وقتى کسانى در کشور وجود دارند که مى‌توانند از موجودیهاى کشور، سودها وبهره‌هاى بى‌حساب و کلان ببرند و ظاهرش این است که مثلاً در صورتهاى قانونى هممعامله و اجاره و مقاطعه‌کارى و واسطه‌گرى مى‌کنند - یعنى على‌الظّاهر شکل لباسقانونى دارد؛ اگر چه ممکن است باطنش هم بى‌قانونى باشد - بدون شک، فقر در کشور،ریشه‌کن نخواهد شد. "

 

ج) عدالت اجتماعی و پرهیز از ایجاد شکاف طبقاتی: مشکلات اقتصادی و ایجاد شکاف طبقاتی مهمترین زاییده دوران سازندگی و تفکر توسعه محور است. چیزی که فشار و محنت اصلی آن بر قشر زحمت کش جامعه وارد می آید و هر چه از آن می گذرد بیشتر فاصله گرفتن غنی و فقیر حاصل می شود. رهبر معظم انقلاب با ذکر چند مورد از مسائلی که در زمینه اقتصادی در دوران توسعه بر نظام اسلامی تحمیل شد، انجام اصلاحات اقتصادی و رسیدگی و علاج آن (هر چند علاج های کوتاه مدت و میان مدت) را از دولتمردان خواستار شدند و بهانه حل این مسائل در دراز مدت را بهانه ای غیر قابل قبول بیان کردند. چرا که ممکن است آنان که الان در حال له شدن در زیر چرخ های توسعه توسعه گران بودند دیگر به زمانی که آنان فکر می کردند مشکلات حل خواهد شد نرسند!

" چون در دوره سازندگى، بخشى از معایب اقتصادى به طور طبیعى هست. در همه جا هم همین طور بوده است. تورّم زیاد مى‌شود و قدرت خرید، در بسیارى از مردم کم مى‌گردد. بایدان‌شاءاللَّه براى حلّ این مشکلات اقتصادى به معناى خاص در کشور، تلاش مضاعفى دردولت انجام شود. مسأله تورّم، باید به شکلى حل شود. قدرت پول ملى، بایستى به تدبیرِهر چه تمامتر، با دنبال گیرى و تلاش هر چه بیشتر، تأمین شود. البته امیدوار هستیم که ان‌شاءاللَّه آن روزى که نتایج کارهاى شما بیشتر ظاهر شود و این کارهاى زیربنایى به نتایج برسد، همین طور هم شود، در دراز مدت، این طور خواهد شد؛ لیکن نمى‌شود منتظر ماند و از راههاى علاجى که در کوتاه مدت و میان مدّت مى‌تواند دنبال شود، نباید غافل شد. همین ارزش پول ملى، کلید حلّ بسیارى از مشکلات کشور است و این ضعف قدرت خرید در طبقات پایین مردم و عدم توانایى آنها بر تأمین نیازهاى زندگیشان، ناشى از این قضیه است، که ان‌شاءاللَّه باید تلاش مضاعفى براى اینها انجام گیرد. "

 

 

 

آیا در دهه 90 گفتمان سازندگی گفتمانی قابل قبول است؟

حال در دهه 90 و در سی و پنجمین سال از عمر با برکت انقلاب اسلامی گفتمانی از جنس گفتمان سازندگی بر مردم عرضه شده است تا بار دیگر خود را در عرصه انتخاب مردم قرار دهد. به نظر نمی رسد آن چه از دل این تفکر در سال های دهه 70 بیرون آمد با آن چه قرار است عرضه شود تفاوت چندانی داشته باشد. گفتمانی که حاصل آن دور شدن از ارزش های اصیل انقلاب اسلامی خواهد بود و باز خاطرات تلخ دوران سازندگی را در ذهن قشر کثیری از مردم ی که آن دوران را تجربه کرده اند تکرار خواهد کرد. به نظر می رسد انتخاب مردم در سال 92،  با تجربه ای که از انواع طرز تفکر و طرز مدیریت ها در دولتهای چند سال گذشته پیدا کرده اند، چیزی جز گفتمان اصیل انقلاب اسلامی خالی از حاشیه ها و انحرافات نخواهد بود.

 

پایان مطلب/.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۳۲
مهدی عابدی
جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ

گفتاری در باب چرایی علم / علم چرا حادث شد؟


گفتاری در باب چرایی علم

علم چرا حادث شد؟

 

مقدمه

گفتار حاضر ارائه مطلبی است بسیار مختصر و جزیی پیرامون موضوع چرایی علم! همان طور که برای هر مقوله ای که قرار است به طور دقیق و متقن مورد بررسی قرار گیرد و شناخته شود سه حوزه معرفتی چیستی، چرایی، و چگونگی تعریف می شود و با توجه به این سه رکن به سمت شناخت و بررسی موضوع می رویم، در موضوع علم هم این سه ساحت تعریف می شوند و با توجه به مولفه های این سه ساحت به سمت کند و کاو علم قدم بر می داریم.

نکته لازم به توجه ویژه، تبیین درست و صحیح سه ساحت ذکر شده در یک موضوع است. چیستی و چرایی و چگونگی یک موضوع عموما مطالبی هستند که با یکدیگر جا به جا می شوند و به جای یکدیگر به کار می روند. در بحث چیستی به کسب شناخت حول ذات و وجود یک ماهیت و موضوع می پردازیم. در ساحت چرایی به دلایل و الزامات و باید های وقوع این موضوع و عنوان توجه می کنیم و در بحث چگونگی به روش ها و منش ها و متد های رسیدن به این ذات و وجود و موضوع پرداخته می شود.(با این تعاریف باید بگوییم مطالب ارائه شده در پست های قبلی این وبلاگ با عنوان چیستی علم که به بررسی روش ها علمی و ایرادات وارد بر آن می پردازد بیشتر مربوط به چگونگی علم باشد تا چیستی علم!)

 در این گفتار قصد داریم به بعضی مطالب حول چرایی پدید آمدن علم و بررسی جنبه های الزامی که بشر را به این سمت کشاند تا به دنبال علم و کشف حقیقت و این جور مسائل برود بپردازیم. ریشه و محور های مطالب خلاصه ای است از مباحث ارائه شده توسط استادم دکتر سید مجتبی مستجاب الدعواتی، استادی که نحوه تدرس فیزیک او کمی با همه اساتید دیگر تفاوت دارد و به قول خود ایشان حرف هایی را که هیچ جای دیگر به ما نمی زنند را برای ما می گوید! صحبت هایی که به قول ایشان ابتدا و انتهای درس خواندن ما است و در این سیر آموزشی ما زحمت کشیده اند و ابتدا و انتهای دروس ما  را حذف کرده اند و آن چه نصیب ما شده است تعدادی مسئله فیزیکی و حل ریاضی این هاست که به ما آموزش می دهند! در دوره کارشناسی چندین درس را با ایشان گذراندم (از جمله تاریخ علم و فلسفه علم) و البته در آن روزگار چیزی غیر از آن چه الان در سر دارم در سر داشتم و در دنیای دیگری بودم. اکنون باز نصیب شد تا در درسی که با ایشان داریم در قسمت هایی از کلاس مطالبی را که دیگران برای ما نمی گویند را بگوید که البته این مباحث نیز جزیی از درس اصلی ما هستند و در فهم بهتر درس و ترسیم نقشه کلی راه به ما کمک می کنند! مبحثی که ارائه  می شود خلاصه ای است از صحبت یک ساعته دکتر مستجاب الدعواتی در باب موضوع چرایی علم در اولین جلسه حلقه مطالعاتی فیزیک و فلسفه در همایشگاه ابوریحان گروه فیزیک دانشگاه اصفهان در روز سه شنبه تاریخ  ۲۴ بهمن ماه ۱۳۹۱:

 

متن:

 

یکی از سوالاتی که بشر در ابتدای شروع مطالعه هر علمی از خود می تواند بپرسد این است که اصلا علم چرا حادث شد؟ منشا و خاستگاه اصلی روی آوردن بشر به علم و کشف حقایق چه بود؟ چه چیزی در نهاد بشر وجود داشت که از همان ابتدای سیر تاریخی علم به این سمت کشیده شد تا از پیرامون خود و آن چه می گذرد "سر در بیاورد" و قوانین و رابطه های بین آن ها را کشف کند و آن را به صورت مدون و قانون مند بیان کند؟ آیا منشا این حرکت مختص انسان است و یا در بقیه موجودات نیز این خاستگاه وجود دارد و آن ها نیز در پی کشف حقیقت هستند و برای رسیدن به آن تلاش می کنند؟ آیا سیر تاریخی علم در قرن های گذشته نیز با این منشا و خاستگاه پیشرفته است یا عامل حرکت بشر به گسترش بیشتر علم دچار دگرگونی و تحول شده است؟

مجموعه جواب به این سوالات و سوالاتی از این قبیل مطالبی هستند که می توانند تا حدودی راز و رمز های حرکت چند صد ساله بشر در مسیر علم و کشف حقایق را روشن نماید.

ابتدا اشاره ای کوتاه می کنیم به مفهوم علم و در ادامه به بررسی اجمالی فرضیه های موجود در باب چرایی علم می پردازیم.


 

 

علم چیست؟ فهم چیست؟

از اساسی ترین سوالاتی که در ابتدای گفتگو حول چرایی علم مطرح می شود این است که اصلا علم چیست؟ چه وقت ما می گوییم به یک مفهوم یا به یک حقیقت علم پیدا کرده ایم؟ طی چه فرآیند ذهنی و چه نوع نتیجه گیری حالت "دانستن" برای ما حاصل می شود؟ چه موقع می گوییم "فهمیدم"؟ در فرآیندن "فهمیدن" چه ارتباطی بین دانسته ها و ندانسته های ما ایجاد می شود؟ این سوالات و سوالاتی از این قبیل مواردی هستند که در صورت پاسخ به آن ها می توانیم درک نسبتا قابل قبولی از فرآیند "دانستن" و "فهمیدن" پیدا کنیم.

در پاسخ به این سوالات این طور می توان بیان کرد که انسان در ذهن خود دارای تعداد بسیار زیادی از نظریه ها و احکام مورد قبول است که آن ها را به عنوان اصول غیر قابل تردید پذیرفته است. انسان در هر فعالیت روزانه و در هر تصمیم گیری و هر قضاوت و حکم کردن راجع به پدیده های اطراف خود با توجه به این احکام و اصول پذیرفته شده موجود در ذهن اقدام می کند. این یکی از مسلمات و روزمره ترین اتفاقاتی است که برای هر کدام از ما می افتد. به عنوان مثالی جهت تقریب به ذهن، تصور کنید در خیابان در حال عبور از مکانی هستید. به طور اتفاقی یکی از دوستان خود را می بینید که در حال انجام کاری است که از او اصلا انتظار نمی رود. مثلا یکی از دوستان با شخصیت و تحصیل کرده شما در حال دعوا و منازعه با یک راننده تاکسی بر سر باقی مانده کرایه خود است. شما تعجب می کنید و برایتان باورش سخت است که می بینید فلان دوست شما در حال این چنین برخوردی بر سر یک مسئله جزیی و پیش پا افتاده است. در این مثال قضاوت، موضع گیری و پیش بینی ابتدایی شما درباره رفتار دوستتان بنا بر اصول و احکام موجود در ذهن، رفتاری غیر از آن چه مشاهده کردید بوده است و شما با دیدن آن چه مشاهده کردید تعجب کردید و شاید با خود گفتید این رفتار از او بعید است. حال شما فرض کنید همین اتفاق برای شخصی تحصیل کرده و دارای جایگاه بالای اجتماعی که شما اصلا او را نمی شناسید بیافتد. مطمئنا برایتان هیچ جای تعجبی نیست و با دیدن این صحنه اصلا تعجب نمی کنید. چون اصلا حکم و اصلی پذیرفته شده در ذهن شما راجع به این شخص وجود نداشته است که بخواهد رفتار فعلی او با اصول پذیرفته شده در ذهن شما مغایرت داشته باشد.

در فرآیند علم و دانستن و فهمیدن قصه ای به همین صورت وجود دارد. در ذهن همه ما با توجه به رشته و زمینه ای که در آن فعالیت می کنیم یک سری از اصول و احکام پذیرفته شده وجود دارد (که البته این اصول ممکن است صحیح یا غلط باشند.) مشاهده گر با مشاهده یک پدیده و موضوع خارجی سعی در تطبیق آن چه مشاهده کرده است با اصول ذهنی خود می کند. اگر از ابتدا این انطباق وجود داشته باشد و بدون هیچ تلاش قابل توجه ذهنی این انطباق برای مشاهده گر محرز باشد فرآیند فهم واقعیت خارجی امری بدیهی و مسلم است و او قضیه را به راحتی فهمیده است. اگر قبلا این کار انجام نشده باشد و یا فهم پدیده بدون تلاش قابل توجه امکان پذیر نباشد، مشاهده گر با مشاهده واقعیت خارجی سعی در تطبیق آن با اصول ذهنی خود می کند. در صورتی که این انطباق انجام شد و تناقض و تضادی بین اصول ذهنی مشاهده گر و واقعیت خارجی وجود نداشت مشاهده گر  می گوید "فهمیدم!" و فرایند دانستن اتفاق می افتد. شق سومی هم هست که مشاهده گر هر چه تلاش می کند نمی تواند انطباقی بین آن چه می بیند و آن چه می داند ایجاد کند و اینجاست که پی می برد که نقصی در دانسته های او وجود دارد و اصول ذهنی قبول شده او همیشه صحیح نیستند. چرا که واقعیت خارجی واقعیت دارد و اشکال از دانسته های ماست. همین تضاد ها و عدم پاسخگویی ها است که منجر به تلاش ذهنی مضاعف و قابل توجه جهت بهبود یافتن اصول اولیه ذهنی و احیانا پیشرفت و گسترش آنها می شود.

در مقابل نیز فردی را تصور کنید که با ذهن خالی از اصول و احکام پذیرفته شده به یک پدیده خارجی مشاهده کند. برای او هیچ فرقی نمی کند که چه اتفاقی می افتد و ترتیب وقابع و نتایج آن به چه صورت است چرا که او هیچ اصل اولیه پذیرفته شده ای راجع به این موضوع در ذهن خود ندارد که بخواهد پدیده را با آن تطبیق دهد و در نتیجه هیچ تفاوتی برای او ندارد که این اتفاق بیافتد یا آن اتفاق! (شاعری را تصور کنید که در یک آزمایشگاه فیزیک در آزمایشی می بیند که با قرار گرفتن اتم در میدان مغتاطیسی ‌‌‌‌‌‌‌خارجی، ترازهای انرژیش از هم جدا می شوند. چه می گوید؟) این است که می گویند "ذهن خالی هیچ سوالی ندارد!"

با توجه به توضیحات ارائه شده در پاسخ به سوال اساسی اول، در ادامه به بحث پیرامون نظریه های موجود در باب چرایی علم می پردازیم:   

 


کنجکاوی

درباره علل و چراهای حدوث علم و تلاش بشر برای کشف حقیقت، گروه های مختلف نظرات گوناگونی ارائه داده اند. اولین گروه از صاحب نظران معتقدند که دلیل اصلی حدوث علم و تلاش بشر برای فهم حقیقت جهان پیرامون خود چیزی جز کنجکاوی بشر نبوده است. انسان از وقتی پای به این جهان گذاشت و به پیرامون خود نگاه کرد پدیده ها ی مختلفی را مشاهده کرد که هر کدام نقشی در طبیعت دارند. باران را دید. خورشید را دید. وزش باد را احساس کرد و از سرما و گرما احساس ناراحتی کرد. ذهن جویای حقیقت و کنجکاو بشر این سوال برایش به وجود آمد که چرا خورشید می تابد؟ چرا تابش خورشید ما را گرم می کند؟ چرا در زمان هایی از سال باران بر سر ما می ریزد و چرا مدت زمانی احساس سرما می کنیم و مدت زمانی احساس گرما؟ با گذشت زمان و مشاهده هر چه بیشتر از فرآیند های پیرامون بشر این سوالات در ذهن او بیشتر و بیشتر شد و او را به جایی رساند که برای التیام این سوالات و یافتن پاسخی برای آن ها دست به کشف حقیقت بزند و تلاش کند برای هر پدیده ای دلیلی"بتراشد" و "سناریویی" برای آن بنویسد. اگر چه این سناریو ها در ابتدای کار بسیار ابتدایی بودند و از استدلالی قوی بر نمی آمدند ولی می توانستند به خوبی نقش مسکنی را بازی کنند که این درد حقیقت جویی بشر را تا حدودی التیام می بخشد!

 

 رفع نیاز

دومین گروه از صاحب نظران معتقدند که اگر چه بشر به خاطر کنجکاو بودن به سراغ فهم طبیعت رفت، اما این، دلیل اصلی نیست و آن چه به عنوان عامل اصلی تلاش بشر برای فهم طبیعت برشمرده می شود رفع نیاز های بشر است. بشر از بدو زندگی خود همراه با نیاز هایی بوده است که عمده همت و فرصت او جهت رفع این نیازهایش سپری می شده است. نیازهایی همچون خوراک، پوشاک، مسکن، آسایش، امنیت و... مواردی هستند که تکاپوی وسیعی از بشر برای تامین آن ها صرف شده است. (البته در این مورد حرفی از نیاز های روحی و فکری همچون نیاز به دانستن نمی زنیم چون در این صورت مورد اول را (همان نیاز به رفع کنجکاوی) نیز باید به عنوان موردی از این گروه عنوان کرد!) انسان دریافت که منبع رفع این نیاز ها چیزی نیست جز آن چه در اطرف او هست. باید به نحوی نیاز به خوراک را از گیاهان و حیوانات تامین کرد. نیاز به پوشاک را از نوع دیگری از گیاهان و نیاز به مسکن را با استفاده از ابزار طبیعی مهیا کرد. جهت تامین نیاز های انسان راه حلی وجود ندارد مگر شناخت طبیعت و سازوکار آن و تلاش جهت خلاقیت و نوآوری در استفاده بهتر و بهینه از آن! اگر ما توانستیم فرآیند تحولات طبیعی را بشناسیم و از خواص و ویژگی های آنها سر در بیاوریم می توان از همه اجزا آن به نحو مطلوب استفاده کرد. ارائه مثال در این زمینه کار سختی نیست. در زندگی روز مره ما با نگاهی دقیق تر می توانیم موارد زیادی از این مفهوم را پیدا کنیم. در قرون و دهه های اخیر هم تلاش در جهت تامین نوعی جدید از نیاز های بشر با استفاده از ابزارهای طبیعی و فناوری های علمی نقش اصلی و گسترده ای در فرآیند پیشرفت و توسعه علم داشته است.

 

پیش بینی آینده

اما گروه سوم معتقدند که شاید دو مورد ذکر شده عواملی موثر در شکل گیری و پیشرفت علم بوده باشند، اما تلاش انسان برای پیش بینی آینده عامل اصلی در این فرآیند بوده است! بشر بعد از مدتی زندگی فهمید که پدیده های در طبیعت ممکن است به او ضرر برساند و نوعیترس از طبیعت در او به وجود آمد. مشاهده ابر و طوفان و سیلاب و هر چیزی از طبیعت که زندگی او را مورد تهدید قرار می داد باعث ایجاد ترس در بشر شد و او برای پیش بینی حرکت و رفتار طبیعت در آینده و تدارک دیدن اقدامات و برخورد های احتمالی با آن، به این فکر افتاد که بنشیند و راز و رمز رفتار طبیعت را کشف کند و بفهمد که کی قرار است چه اتفاقی بیافتد و این همان شد که به عنوان منشایی از شروع تاریخ علم به حساب آمد و بشر قدم به قدم به پیش رفت تا توانست تا سر حد نیاز در این زمینه قوانین و اسلوب های طبیعت را کشف کند. 

 

خاستگاه اصلی علم چیست؟

این سه نظر، عمده دلایلی هستند که به عنوان خاستگاه شروع فرآیند گسترش علم ذکر می شوند. اگر چه هر کدام از این ها می توانند به عنوان قسمتی از چرایی علم مطرح شوند، اما دلیل و چرایی اصلی علم چیزی نیست جز نوعی گرایش و تمایل در سرشت بشر به نامسرشت وحدت گرا که باعث می شود بشر ورای از نیاز و ترس و کنجکاوی نیز همچنان به تولید و گسترش علم ادامه دهد تا در نهایت بتواند به نوعی پاسخی منطقی و رضایت بخش به این نیاز سرشتی خود دست یابد.


سرشت وحدت گرا چیست؟

برای تبیین ماهیت سرشت وحدت گرای بشر، ابتدا لازم است در چند جمله و به صورت خلاصه و کوتاه توضیحی در باب چگونگی روش های علمی و شیوه های توسعه علم در دوره های آغازین تاریخ علم داده شود. بنا بر یکی از نظریه های رایج، شروع فرآیند تولید و گسترش علم مشاهده بوده است. بشر ابتدایی با مشاهده اطراف خود و با توجه به پیش زمینه های موجود در ذهن خود، به دنبال تولید و بسط نظریه های علمی رفت تا بتواند این مشاهدات اطراف خود را توجیه کند.(علت اینکه چرا بشر به دنبال این کار می رود، چیزی است که در این گفتار به دنبال پاسخ دادن به آن هستیم). تاریخ علم بشر چیزی نبوده است جز همین فرآیند مشاهده و تولید نظریه و یا به قولی داستان نویسی علمی!

داستان نویسی بدین معنی که بشر برای هر مشاهده خود داستانی نوشت (یا به قولی نظریه علمی تولید کرد) و انتظار داشت این داستانی که نوشته است بتواند همه مشاهدات او را توجیه کند و همه چیز واقعیت و داستان او با هم جور در بیاید. تا وقتی که این انتظار بشر از داستان نوشته شده توسط او برآورده  می شد این چنین برداشت می کرد که همه چیز عالم کشف شده است و چیزی برای اضافه کردن به این نمانده است.

به عنوان مثال در قرن گالیله و نیوتن که مکانیک نیوتنی به بالاترین حد پیشرفت خود رسید و قادر بود تمام حرکت های مکانیکی و استاتیکی طبیعت و حرکات اجرام آسمانی را توجیه کند، دانشمندان فکر می کردند که به انتهای علم رسیده اند و چیزی دیگر برای کشف کردن نمانده است. این طرز تلقی ادامه داشت تا وقتی که پدیده هایی مشاهده شد که با مکانیک نیوتنی قابل توجیه و تعمیم نبود و دانشمندان را متوجه این موضوع کرد که نظریه علمی آنان (یا داستانی که برای طبیعت نوشته اند) کامل و جامع نیست و هنوز پدیده هایی وجود دارند که نمی توانند با نظریه خود آن را توجیه و تفسیر کنند. مشاهده این پدیده های ناسازگار و تلنگری که دانشمندان خوردند آغاز فصل جدیدی از پیشرفت علم و نظریه های علمی (همان داستان سرایی) بود که به پیدایش مکانیک کوانتومی منجر شد. (البته ظاهرا در قرن کنونی هم برخی دانشمندان معتقدند مکانیک کوانتومی همه پدیده ها را توجیه و تفسیر می کند و به آخر خط علم رسیده اند!) 

 خلاصه حرکت علمی بشر داستان سرایی و تولید داستان جهت توجیه پدیده های اطراف بوده است. یک داستان علمی تا وقتی معتبر بوده است که بشر را برای توجیه و تفسیر پدیده ها راضی نگه دارد و به محض اولین نارسایی و ناکار آمدی داستان علمی موجود، بشر به دنبال ترمیم و توسعه آن می رفته است که نتیجه آن شده است پیشرفت نظریه های علمی در رشته ها و حوزه های گوناگون علمی!

فرآیند علاقه بشر به در دست داشتن داستانی علمی که همه چیز را توجیه و تفسیر کند تا جایی ادامه پیدا گرد که قدم از حوزه یک رشته و یک موضوع تخصصی پا فراتر نهاد و بشر در آرزوی خود دنبال داستانی علمی بود که بتواند همه طبیعت و همه حوزه های مطالعاتی و همه جوانب خلقت را یکجا توضیح دهد. بشر علاقه داشت به نظریه ای دست پیدا کند که تا حد ممکن از کثرت ها و چند تا یی ها به سمت وحدت و یکتایی حرکت کند. این همان چیزی است که از آن با عنوان سرشت وحدت گرا تعبیر می شود. طبق این میل ذاتی، بشر همیشه دنبال یک چیز بوده است که بتواند همه چیز و همه علوم را توضیح دهد و در عین حال با همه چیز سازگار باشد. این بود که بعد از فرآیند توسعه و پیشرفت علم در زمینه ها و  رشته های گوناگون، بشر به دنبال این رفت تا بتواند ارتباطی بین این حوزه ها و رشته ها پیدا کند و آن ها را به نوعی به هم مرتبط کند. پیدایش رشته هایی جدید با عنوان رشته های بین رشته ای گواهی بر این ادعاست. رشته هایی که زمینه مطالعاتی آنان موضوع و شاخه ای است که دو زمینه که در ظاهر هیچ گونه ارتباطی به یکدیگر ندارند را به هم مربوط می کند (مثل همین رشته فیزیک و فلسفه!)

با این توضیحات ارائه شده می توان این گونه نتیجه گرفت که طبق سرشت وحدت گرای بشر،  همیشه این تمایل در انسان بوده است که در توصیف و تفسیر طبیعت به داستانی واحد برسد تا بتواند تحت وحدت طبیعت را تفسیر کند و این به عنوان عامل و چرای اصلی حرکت علمی بشر بوده است و بشر امروز هم چنان به این سمت در حال حرکت است و به نظر می رسد رسیدن به چنین نظریه جهان شمول یگانه ای که در سایه آن کل گیتی قابل تحلیل باشد جز با پشتوانه متافیزیکی که قائل به خالق واحد و مدبر باشد امکان پذیر نخواهد بود.

 

 

 

 

آخرین نکته: دانشمندان مسلمان و نظریه وحدت در علوم

به عنوان آخرین نکته توجهی به نظر و رویکرد دانشمندان مسلمان نسبت به این موضوع در قرون سوم و چهارم و قرون اخیر خالی از لطف نیست: " در بینش اسلامی و نگاه اسلام به علم، قبل از تدوین علم جدید، مطالعه طبیعت هم جهات متافیزیکی را در برداشت هم جنبه های فیزیکی را و رشته های مختلف دانش به سان شاخه های درختی بودند که ریشه آن متافیزیک بود. در بینش اسلامی همه رشته های مختلف علم حائز اهمیت هستند. بخشی از دانش ما از طریق وحی و توسط پیامبران به ما رسیده است و بقیه از طریق مشاهدات و تعقل و شهود حاصل شده است. اما واژه علم برای همه آن ها به کار می رود؛ چه علم ناشی از وحی و چه علم مکتسب! از نظر اسلام هیچ شاخه ای از دانش بالذات غیر مطبوع نیست. زیرا دانش حکم نور را دارد و لذا همواره مطبوع است و به دلایل عرضی است که بعضی از شاخه های دانش غیر مفید و نا مطبوع به حساب می آیند. به عبارت دیگر در مقام کاربرد است که بعضی دانش ها به این دلیل که عمدتا وسیله شرَ واقع می شوند غیر مفید یا نامطبوع به حساب می آیند. اما همه دانش های مفید را می توان دینی تلقی کرد و طبقه بندی دانش به دینی و غیر دینی صحیح نیست. به همین دلیل بود که علمای مسلمان در دوران درخشان تمدن اسلامی یک نگرش کل نگرانه و وحدانی به شاخه های مختلف علم داشتند و از دیدگاه آن ها رشته های مختلف دانش ادامه مطالعات دینی به حساب می آمد.

دلیل اینکه بعضی از دانشمندان مسلمان به کسب علوم طبیعی و ریاضی پرداختند و در آن از سرآمدان روزگار خود شدند این بود که از نظر آن ها این علوم به شناخت آیات آفاقی و انفسی پروردگار کمک می کند و در واقع هر یک از آن ها بعدی از ابعاد صنع الهی را به ما می نمایاند. بنابر این علوم مختلف از یکدیگر گسسته نیستند بلکه یک وحدت ارگانیک دارند. اندیشه وحدت خالق و انسجام عالم خلقت اصل حاکم بر علوم و فنون اسلامی است. هنر اسلامی، ارجاع وحدت به کثرت را نشان می دهد و علم اسلامی وحدت تدبیر را در عالم خلقت نمایانگر  می سازد. با این بینش بود که متفکران مسلمان علوم طبیعت را جدای از دین تلقی نمی کردند و به دنبال طرح هایی بودند که با آن ها بتوان کل جهان خلقت را توضیح داد و با این بینش بود که دنبال نتایج زود رس نبودند و حتی علومی را که در زمان خودشان فواید علمی و مادی بر آن ها مترتب نمی شد مورد توجه قرار می دادند. " *

 

پایان/.

عبارات داخل گیومه برگرفته از کتاب از علم سکولار تا علم دینی به قلم دکتر مهدی گلشنی می باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۲ ، ۱۵:۳۲
مهدی عابدی


حرف هایی برای شنیدن

هندسه مطالعه!

  

ضرورت مغفول!

یکی از ضرورت های فراموش شده در زندگی جوان امروزی کتاب و کتابخوانی است. ضرورتی که اگر چه به طور کامل از برنامه روز مره زندگی ما حذف نشده است ولی آن اهمیت و توجهی که شایسته و بایسته آن است به آن نمی شود. توجهی که در برنامه های ما به کتاب می شود در حد یک برنامه تفننی و سر گرمی است و چیری است که اگر وفت و فرصتی شد به آن می پردازیم و اگر پولی اضافه آمد کتابی می خریم!


 

اما..

اما به حتم و یقین یکی از بزرگترین نیاز های معنوی و روحی انسان معاصر و انسان طالب حقیقت و کشف واقعیت مطالعه و خواندن کتب گوناگون و آگاهی از نظرات و عقاید و تجارب دیگران و سرنوشت و حکایات گذشتگان است. بنا به علاقه و دغدغه هر فرد و ویژگی های شخصیتی و فکری افراد گوناگون، زمینه های مطالعاتی افراد نیز متفاوت است. اما آن چه که مهم است جدای از درک ضرورت مطالعه و قائل شدن به جایگاه ویژه آن در زندگی و برنامه های روزانه، گم نکردن راه اصلی در مسیر مطالعه و به ورطه گمراهی نرفتن در سیر مطالعه است! چه بسا کتاب هایی که از روی جهل و ندانستن به سمت مطالعه آن ها می رویم و  عاید آن چیزی نیست جز یک گمراهی طولانی مدت و یا لااقل هدر رفتن عمر و سرمایه!

لازمه یک مطالعه خوب و مفید اولا: توجه ویژه به جایگاه و تاثیر آن در زندگیست ثانیا: یافتن راه اصلی و انتخاب سیر مناسب در مسیر اصلی است و ثالثا: اجتناب از لغزشگاه هایی است که به مانند تغذیه هایی هستند که برای مصرف کننده آن حکم سم مهلک را دارند!

آن چه در ادامه می آید فراز هایی حکیمانه از بیانات رهبر معظم انقلاب در باب کتاب و کتابخوانی است که در تاریخ ۲۹ تیر ماه ۱۳۹۰ در دیدار جمعی از فعالان حوزه کتاب و کتابداری ایراد شده است:

 (حاشیه: در عجبم چرا موضوعاتی که آقا راجع به اونها صحبت می کنن و به عنوان یه مطالبه عمومی مطرح می کنن فقط یه مدت به صورت موج سهمگین سر زبون ها میفته و همه دم از اون میزنن و بعد فراموش میشه؟ مثل همین مطالعه!)

 


جاى کتاب را هیچ چیزى نمی گیرد

هرچه ما پیش برویم، احتیاج ما به کتاب بیشتر خواهد شد. این که کسى تصور کند با پدید آمدن وسائل ارتباط جمعىِ جدید و نوظهور، کتاب منزوى خواهد شد، خطاست. کتاب روزبه‌روز در جامعه‌ى بشرى اهمیت بیشترى پیدا میکند. ابزارهاى نوظهور مهمترین هنرشان این است که مضمون کتابها و محتواى کتابها و خود کتابها را راحت و آسان منتقل کنند. جاى کتاب را هیچ چیزى نمیگیرد.


به کتاب بایستى اهتمام ورزید

یک نکته این است که ما اگر درصدد هم‌افزائى آحاد خودمان، از لحاظ فکر و تجربه و ذوق و هنر هستیم، بایستى ارتباط خودمان را با کتاب بیشتر کنیم. کتاب مجموعه‌اى است از محصولات یک فکر، یک اندیشه، یک ذوق، یک هنر؛ مجموعه‌اى است از یافته‌هاى یک یا چند انسان. ما خیلى باید مغتنم بشمریم که از محصول فکر آحاد گوناگون بشر استفاده کنیم؛ این کارى است که کتاب به ما تقدیم میکند، هدیه میکند؛ این هدیه‌ى کتاب به ماست. لذا کتاب یک پدیده و یک موجود ذى‌قیمت است؛ همیشه اینجور بوده است، در آینده هم همین جور خواهد بود. لذاست که به کتاب بایستى اهتمام ورزید.


اهتمام به کتاب، اهتمام به کتابخوانى است

اهتمام به کتاب در واقع قوامش به اهتمام به کتابخوانى است. در جامعه باید سنت کتابخوانى رواج پیدا کند. فایده‌ى سوادآموزى این است. اثر حرکت و نهضتى که در کشورها براى ریشه‌کن کردن بیسوادى انجام میگیرد، عبارت است از همین، که بتوانند از این مجموعه‌ى عرضه‌کننده‌ى فکر و ذوق و استعدادِ دیگران استفاده کنند؛ این بدون کتابخوانى امکان‌پذیر نیست.

 

پرخسارت‌ترین تنبلى‌ها، تنبلى در خواندن کتاب است

 به گمان من یکى از بدترین و پرخسارت‌ترین تنبلى‌ها، تنبلى در خواندن کتاب است. هرچه هم انسان به این تنبلى میدان بدهد، بیشتر میشود. کتابخوانى باید در جامعه ترویج شود؛ و این کار بر عهده‌ى همه‌ى دستگاه‌هائى است که در این زمینه مسئولند؛ از مدارس ابتدائى بگیرید تا دستگاه‌هاى ارتباط‌جمعى، تا صدا و سیما، تا وسائل تبلیغاتى گوناگون.


با تبلیغات، کتاب خوانى همه‌گیر شود

یکى از کارهاى بزرگ و مهم در سطح جامعه این است که تبلیغات کتابخوانى همه‌گیر شود. ما امروز مى‌بینیم براى کالاهاى کم‌اهمیت که تأثیرى هم در زندگى انسانها ندارند، صاحبانش تبلیغات رنگینِ عجیب و غریبى را متصدى میشوند، مباشر میشوند؛ دستگاه‌هاى ارتباط‌جمعى، مطبوعات، صدا و سیما آنها را پخش میکنند؛ در حالى که آن محصولات هیچ ضرورتى ندارند، هیچ لزومى ندارند، یک چیز اضافى در زندگى هستند؛ گاهى بودنشان مفید است، گاهى بودنشان حتّى مفید هم نیست؛ شاید مضر هم هست. محصولى با عظمت کتاب، با ارزش کتاب، درخور این است که تبلیغ بشود؛ تشویق بشوند کسانى که میتوانند کتاب را بخوانند؛ این را ما باید به صورت عادت در بیاوریم.

 

کتاب را بخرید براى خواندن، نه براى تزئین اتاق!

 ما در کشورمان، در جامعه‌ى خودمان، از واقعیتى که در این زمینه وجود دارد، راضى نیستیم. بله، درست است؛ امروز حجم کتابهائى که تولید میشود، با گذشته خیلى تفاوت کرده است؛ گاهى چند برابر کتاب منتشر میشود، یا تیراژ کتابها بالا میرود؛ لیکن این کافى نیست؛ اینها براى کشور ما خیلى کم است. باید جورى بشود که در سبد کالاى مصرفى خانواده‌ها، کتاب یک سهم قابل قبولى پیدا کند و کتاب را بخرند براى خواندن، نه براى تزئین اتاق کتابخانه و نشان دادن به این و آن!

 

ذهن را عادت دهید به نظم در مطالعه

 یکى از کارهاى مهم این است که ما ذهن را عادت بدهیم به نظم در مطالعه. گاهى مراجعه‌ى به یک کتاب اگر در جاى خود قرار بگیرد؛ یعنى قبل از این کتاب، کتابهاى دیگرى که متناسب با این موضوع است، خوانده شده باشد، بعد این کتاب مطالعه شود، تأثیر بمراتب بیشتر و عمیق‌ترى خواهد داشت از این که این کتاب بدون ملاحظه‌ى آنچه که مرتبط با آن است، دیده شده باشد. خب، این راهنمائى میخواهد.

 

ذهن را به فعالیت در مواجهه‌ى با کتاب عادت دهید

بعضى از ذهنها اهل کتابند؛ منتها کتاب آسان، کتابى که احتیاج به فکر کردن نداشته باشد. عیبى ندارد، این هم کتاب خواندن است، نفى نمیکنیم؛ اما بهتر از این شیوه‌ى کتابخوانى، این است که انسان در مجموعه‌ى کتابخوانىِ خود بتواند بیامیزد کتاب آسان را - فرض کنید رمان را، خاطره را، کتابهاى تاریخى آسان را - با کتابهائى که احتیاج دارد به فکر کردن، مطالعه کردن؛ این نوع کتابها را باید وارد مقوله‌ى کتابخوانى کرد. ذهن را عادت بدهیم به این که اهل تأمل باشد، اهل تدقیق باشد؛ ذهن کار کند، در مواجهه‌ى با کتاب فعالیت کند؛ این احتیاج دارد به راهنمائى.


سیر مطالعاتی، ضرورتی برای شروع مطالعه است

یکى از چیزهائى که ما امروز خیلى احتیاج داریم، برنامه‌هاى مطالعاتى براى قشرهاى مختلف است. بارها اتفاق مى‌افتد که جوانها را، نوجوانها را به کتابخوانى تشویق میکنیم؛ مراجعه میکنند، میگویند آقا چه بخوانیم؟ این سؤال یک جواب ندارد؛ احتمالاً جوابهاى متعددى دارد. مجموعه‌ى متصدیان امر کتاب - چه در وزارت ارشاد، چه در مجموعه‌ى کتابخانه‌ها - روى این مسئله باید کار جدى بکنند؛ در بخشهاى مختلف، براى قشرهاى مختلف، به شکلهاى مختلف، با تنوع متناسب، سیر مطالعاتى درست کنند؛ اول این کتاب، بعد این کتاب، بعد این کتاب. وقتى که جوان، نوجوان، یا کسى که تاکنون با کتاب انس زیادى نداشته است، وارد شد، حرکت کرد، راه افتاد، غالباً مسیر خودش را پیدا خواهد کرد. این هم یک نکته است.


لزوماً هر کتابى مفید نیست

یک نکته‌ى دیگر، انتخاب و گزینش کتاب است. کتاب، محصول فکر و مغز و تجربه و هنر و ذوق یک کسى است یا کسانى است که این کتاب را تهیه و تولید کرده‌اند. لزوماً هر کتابى مفید نیست و هر کتابى غیرمضر نیست. بعضى کتابها مضر است. مجموعه‌اى که متصدى امر کتاب است، نمیتواند با اتکاء به این فکر که ما آزاد میگذاریم، خودشان انتخاب کنند، هر کتاب مضرى را وارد بازار کتابخوانى کند - همچنان که داروهاى مسموم را، داروهاى خطرناک را، داروهاى مخدر را متصدیان امور این داروها آسان و بى‌قید در اختیار همه نمیگذارند؛ از دسترس دور نگه میدارند؛ گاهى هشدار میدهند - این یک خوراک معنوى است؛ اگر فاسد بود، اگر مسموم بود، اگر مضر بود، ما به عنوان ناشر، به عنوان کتابدار، به عنوان کتابخانه‌دار، به عنوان متصدى پخش - به هر عنوانى که با کتاب ارتباط دارد - حق نداریم این را در اختیار افرادى قرار بدهیم که آگاه نیستند، ملتفت نیستند؛ که این در فقه اسلام، یک فصل مخصوص به خود دارد. پس باید مراقبت کرد. باید کتاب خوب را، کتاب سالم را در اختیار گذاشت. بیشتر هم باید توجه کرد به این که آن کتاب بتواند هم پرورش فکرى بدهد، هم راه درست را در اختیار بگذارد. بنابراین در کنار برنامه‌ى مطالعاتى، توجه به این نکته هم لازم است.


ملت ایران ملتی است که از قدیم مانوس با کتاب بوده است!

ما به عنوان ملت ایران و به عنوان یک ملت مسلمان، ارتباطمان با کتاب، ارتباط بنیانى و عمیق و کهن است. ما امروز و دیروز با مقوله‌ى کتاب آشنا نشده‌ایم. در کشور ما، بخصوص بعد از انتشار اسلام، کتابخانه‌هاى عظیم، مجموعه‌هاى علمى، مکتوبات باارزش، یک سابقه‌ى کهن تاریخى دارد. ما ملتى هستیم که با کتاب خیلى سابقه داریم؛ در طول قرنهاى متمادى با کتاب انس داشته‌ایم. البته آن روزها دسترسى به کتاب آسان نبود. استنساخ کتابهاى خطى دشوار بود، اما در عین حال کسانى که اهل بودند، شایسته براى استفاده‌ى از کتاب بودند، چه مجاهدتها میکردند. خوانده‌ایم و مکرر شنیده‌ایم که کسانى به یک کتاب احتیاج داشتند، دارنده‌ى کتاب بخل میورزیده و نمیداده است؛ بعد با التماس، با زحمت، یک شب، دو شب این کتاب را امانت گرفتند، شب و روز نخوابیدند، استراحت نکردند، براى اینکه این کتاب را استنساخ کنند و یک نسخه‌ى آن را در اختیار خودشان داشته باشند. از این قبیل فراوان است. امروز این موانع برطرف شده است. پیشرفت علم، تولید کتاب، تکثیر کتاب، انتشار کتاب را آسان کرده. ما امروز بایستى با توجه به این سابقه‌ى کهن، جایگاه خودمان را در نشر کتاب، در استفاده‌ى از کتاب، بالا ببریم.

 

تولید کنندگان کتاب به نیاز های جامعه توجه کنند

تولیدکنندگان کتاب هم بایستى به این معنا توجه کنند. در تولید کتاب - چه تولید به معناى ایجاد کتاب، چه تولید به معناى ترجمه‌ى کتاب، چه تولید به معناى نشر کتاب و در اختیار این و آن قرار دادن - به نیازها و خلأهاى جامعه نگاه کنند؛ خلأهاى فکرى را، نیازهاى فکرى را بشناسند، انتخاب کنند، سراغ آنها بروند. ما مى‌بینیم در مجموعه‌ى کتاب و بازار کتاب، گاهى اوقات هدایتهاى همراه با انحراف را دنبال میکنند؛ بخصوص سراغ مسائلى میروند که براى ذهنیت جامعه، براى ذهنیت کشور، چه از لحاظ جنبه‌هاى اخلاقى، چه از لحاظ جنبه‌هاى دینى و اعتقادى، چه از لحاظ جنبه‌هاى سیاسى، زیانبخش است. انسان بوضوح مشاهده میکند که در بازار کتاب، در مجموعه‌ى کتاب، دستهائى فعالند؛ یک چیزهائى را وارد کنند، ترجمه‌هائى را به وجود بیاورند، با مقاصد سیاسى؛ ظاهرش هم فرهنگى است، اما باطنش سیاسى است.


ظاهر فرهنگی اما باطن سیاسی!

بسیارى از کارهائى که در مقوله‌ى فرهنگ در کشور ما از سوى بیگانگان، دشمنان، معارضان اسلام و نظام اسلامى ترویج میشود، ظاهرش فرهنگى است، اما باطنش سیاسى است؛ این را انسان مشاهده میکند. مجموعه‌ى دست‌اندرکاران امر کتاب - چه شما که کتابدارید، چه مدیریت کتابخانه‌ها، چه آن کسانى که در وزارت ارشاد مسئول این کارند، چه خود ناشران محترم - باید توجه کنند که مواد تغذیه‌ى معنوى سالم، مفید و مقوى بایستى در سطح جامعه منتشر شود. امروز خوشبختانه سطح سواد و امکان استفاده از کتاب، وسیع و گسترده است؛ از این امکان باید استفاده کرد.

 

باید یک حرکتى آغاز شود

 یک تجدید مطلعى بشود در مسئله‌ى کتاب و کتابخوانى و کتاب خوب و کتاب مفید و کتاب سالم؛ یک حرکتى را همه‌ى مسئولان در کشور آغاز کنند؛ از آنهائى که برنامه‌ریزى میکنند، تا آنهائى که تولید میکنند، تا آنهائى که تبلیغ میکنند، تا مخاطبان کتاب، جوانها و غیر جوانها که کتاب را میخوانند، یک نگاه جدیدى داشته باشیم. تیراژهاى هزار و دو هزار و سه هزار و اینها شایسته‌ى کشورِ هفتاد و پنج میلیونى ما با این همه جوان، با این همه انگیزه نیست؛ باید تیراژها خیلى بالاتر باشد. حالا در بعضى از موارد خوشبختانه انسان مى‌بیند دفعات چاپ کتابها خیلى بالاست؛ لیکن در عین حال در مجموع که نگاه میکنیم، نه، راضى کننده نیست، قانع کننده نیست؛ باید یک حرکتى آغاز شود.


هیچ وقت انسان از کتاب مستغنى نیست

 خواهش میکنم که به مسئله‌ى کتاب به شکل جدى‌ترى نگاه شود. کارى کنیم که کتابخوانى یک امر رائج بشود و کتاب از دست جوان ما نیفتد. هیچ وقت انسان از کتاب مستغنى نیست. از دوران نوجوانى، از اول سوادآموزى تا آخر عمر، انسان احتیاج دارد به کتاب؛ احتیاج دارد به درک مسائل و جذب مواد تغذیه‌ى معنوى و روحى و فکرى؛ این بایستى در سطح عموم جامعه فهمیده شود و دنبال شود و اقدام شود.

 

پایان/.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۱ ، ۱۵:۳۲
مهدی عابدی


اخلاق سیاسی  

 

سیاست، همچون سایر عرصه های زندگی اخلاق و آدابی دارد که رعایت و لحاظ آن ها در نیل به سیاست اخلاقی و سیاست خالی از مکر و نیرنگ و بی انصافی کمک می کند. اخلاق سیاسی را می توان به صورت پایبندی و التزام افرادی که در امور کشور داری و اداره جامعه نقش دارند (در همه سطوح چه کلان و چه خرد) به باید ها و نباید های گرفته شده از شرع و عقل و عرف تعریف کرد. 

جایگاه اخلاق در سیاست اسلامی جایگاه ویژه ای است و این ویژگی یعنی تفاوت جایگاه اخلاق در سیاست در دین اسلام نسبت به سایر ادیان و نظامات سیاسی به توجه ویژه و قابل توجه دین اسلام به رعایت اخلاق و آداب اسلامی در همه زمینه های زندگی (فردی- اجتماعی- خانوادگی- محل کار- تحصیلی و ... ) برمی گردد. اسلامی که در رهنمود های اخلاقی خود روابط بین استاد و شاگرد و همسایه با همسایه و خویشاوندان انسان را فراموش نکرده است و توصیه هایی کاربردی و مطابق با فطرت برای گفتن دارد عرصه های مهمتری همچون امور اداره جامعه و کشور داری را نیز فراموش نکرده است و روش ها و منش های مربوط به این حوزه را نیز به درستی و دقت تبیین نموده است. 

مسلما یکی از منابع تبیینی اخلاق سیاسی، تفسیر و توضیح آیات قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) در این باب است. علاوه بر این، سیره ها و منش های رفتاری ائمه هدی در حکومت و اداره جامعه و بالاخص روش های حکومتی امیر المومنین (علیه السلام) در دوره چند ساله خلافت خود  بهترین و والاترین مرجع برای دستیابی به آداب صحیح اسلامی در این زمینه هستند. 

نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان مدلی موفق از حکومت اسلامی بهترین خاستگاه عملی نمودن اخلاقی ترین سیاست در بین نظامات سیاسی دیگر است. مطمئنا حکومت ایده آل اسلامی حکومتی خواهد بود که همه کاگزاران و عناصر آن در رعایت و به کار گیری اخلاق در همه عرصه های سیاسی و کشور داری پیشتاز بوده و ادعای اخلاقی بودن از ظاهر و گفتار به عمل و کردار سرایت کند.

یقینا عمل نمودن کارگزاران و عناصر نظام به اخلاق در سیاست، مردم را نیز متمایل به این امر (قضاوت و موضع گیری اخلاقی) نموده و در جهت گیری مردم نسبت به مسئولین و دست اندرکاران نظام اسلامی در راستای امیدواری، اعتماد و دلگرمی نقش بارزی دارد.

تاکیدات و توصیه های مکرر رهبر معظم انقلاب و گوشزد نمودن نکته هایی در این باب در مقاطعی حساس از روند جریانات سیاسی نشان دهنده ضرورت تقویت این مولفه در بین فعالیت های سیاسی است. ضرورتی که اگر چه شعار و ادعای عمل به آن در بین سیاسیون شنیده می شود ولی در بطن و جوهره کردار ها، گفتار ها و موضع گیری ها کمتر چیزی از اخلاق صادقانه و خالصانه دیده می شود. ضرورتی که مقداری توجه و عمل به آن در هر دوران و به خصوص دوران کنونی حساس تاریخ انقلاب کمک شایانی به انقلاب و مسئولین و ملت خواهد کرد تا بتوانند این پیچ بسیار حساس تاریخی را به سلامت و عافیت گذران کنند. 

آن چه در ادامه می آید ذکر برخی از نکته ها، شاخص ها و معیار های سیاست اخلاقی است که به نظر می رسد لازم است توجه دو چندانی به آن ها شود. امید است با تبیین هر چه بیشتر این مشخصه ها در قول و عمل همه عناصر تاثیر گزار در گوشه گوشه جامعه، شاهد فضایی آرام و توام با اخلاق و تقوا و بصیرت در بین آحاد مسئولین و مردم باشیم:

  

 

۱.   درس اخلاق سیاسی بگویید! 

« اشتباه کسانى که در گذشته مسائل سیاسى را از تبلیغ کنار مى‏گذاشتند، در این بود که عبودیّت را به منطقه فردى منحصر مى‏کردند. آنها این‏جا را غلط مى‏فهمیدند و غلط عمل مى‏کردند. بله؛ هدف، کشاندن مردم به عبودیّت است؛ منتها عبودیّت منطقه وسیعى در زندگى انسان دارد و آن منطقه به عمل شخصى منحصر نیست. وقتى که عمل جامعه، عمل یک مجموعه عظیم انسانى و مردم یک کشور، عمل اقتصادى، عمل سیاسى و موضع گیریهاى سیاسى مشمول بحث عبودیّت شد، آن وقت دعوت شما هم مى‏تواند شامل این مسائل باشد و باید هم باشد؛ چاره‏اى ندارید. باید درس اخلاق بگویید، درس اخلاق سیاسى هم بگویید، درس اخلاق و معنویّت هم بگویید، تحلیل سیاسى هم بدهید، دشمن درونى را هم - که نفس امّاره یا شیطان رجیم است - معرفى کنید، دشمن اجتماعى را هم - که شیطان بزرگ یا شیطانهاى گوناگونند - معرفى کنید، ایادى و اذناب شیطان را هم معرفى کنید. » ۱

 خیانتی که بعضی به ظاهر دین داران در مقطعی از زمان به جامعه و مردم کردند این بود که صجنه دین داری را منحصر به جنبه های شخصی و عبادت های  فردی نمودند و از قشر خواهان سعادت و دین داری خواستند که حول این گونه مسائل نروند! حکومت و اجتماع را سراسر آلودگی و عاملان حکومت را مطلقا طالبان قدرت نامیدند و هرگونه صحبت و حرکتی که به نحوی به این گونه مسائل منتهی شود را بیهوده و خارج از دایره دین داری تعریف کردند.

شاید بشود ریشه این گرایشات نادرست دینی را در جاهایی جستجو کرد که حکومت های حاکم سراسر ظلم و استبداد بوده اند و علمای دینی آن زمان هر گونه حرکتی در جهت اصلاح حکومت ها و حاکمان را بیهوده می دانسته اند و خواسته اند به این نحو مردم را از گرایش به سمت حکومت و وارد شدن به دستگاه حکومتی باز دارند. اما در حالت کلی این امری نادرست است و اخلاق و عبادت اسلامی شامل جنبه های فردی و اجتماعی زندگی بشر می شود و مطمئنا مباحث مربوط به حکومت و کشور داری نیز جز گستره اسلام است و هر آن چه در دین راجع به رعایت اخلاقیات در رفتار و گفتار تعریف می شود علاوه بر جنبه های فردی به جنبه های اجتماعی و سیاسی نیز گسترش پیدا می کند. 

 

۲.   تقوای سیاسی چیست؟    

« تقواى سیاسى؛ یعنى هر کس که در کار سیاست است، سعى کند با مسائل سیاسى صادقانه و دردمندانه و از روى دل سوزى برخورد کند. سیاست به معناى پشت هم اندازى و فریب و دروغ گفتن به افکار عمومى مردم، مطلوب اسلام نیست. سیاست یعنى اداره‌ى درست جامعه؛ این جزو دین است. تقواى سیاسى، یعنى انسان در میدان سیاست، صادقانه عمل کند. » ۲

 مهمترین رکن در تقوای سیاسی صادقانه عمل کردن و دردمندانه عمل کردن است. سیاست ممزوج با این تقوا منشا برکات و ثمرات مادی و معنوی در جامعه خواهد بود و جامعه بر اساس این  سیاست به سوی سعادت حقیقی حرکت خواهد کرد! 

 

۳.   سیاست بدون اخلاق آفت است 

 « سلوک سیاسى امیرالمؤمنین از سلوک معنوى و اخلاقى او جدا نیست؛ سیاست امیرالمؤمنین هم، آمیخته‌‌‌‌‌ى با معنویت است، آمیخته‌‌‌‌‌ى با اخلاق است، اصلاً منشأ گرفته‌‌‌‌‌ى از معنویت على و اخلاق اوست. سیاست اگر از اخلاق سرچشمه بگیرد، از معنویت سیراب بشود، براى مردمى که مواجه با آن سیاستند، وسیله‌‌‌‌‌ى کمال است، راه بهشت است؛ اما اگر سیاست از اخلاق جدا شد، از معنویت جدا شد، آن وقت سیاست‌‌‌‌‌ورزى می شود؛ یک وسیله‌‌‌‌‌اى براى کسب قدرت، به هر قیمت؛ براى کسب ثروت، براى پیش بردن کار خود در دنیا. این سیاست می شود آفت؛ براى خود سیاست‌‌‌‌‌ورز هم آفت است، براى مردمى هم که در عرصه‌‌‌‌‌ى زندگى آنها این سیاست ورزیده می شود هم آفت است. » ۳

روش سیاسی حضرت امام علی (علیه السلام) به عنوان بارز ترین مدل حکومت اسلامی در تاریخ صدر اسلام بعد از حکومت پیامبر اکرم(ص)، تبیین کننده

ی تفاوت تاثیر دو نوع سیاست بر روی حاکمان و مردم است. اگر ما غایت و نهایت حکومت اسلامی را زمینه سازی برای دین داری جامعه و سعادت و کمال آن ها بدانیم باید مطمئن باشیم که سیاست همراه با  اخلاق است که باعث کمال مردم می شود و آن ها را در مسیر بهشت قرار می دهد و سیاست بدون اخلاق کوچک ترین تاثیری در کمال مردم ندارد و تنها وسیله ای می شود در اختیار زمامداران حکومت برای به دست آوردن قدرت و ثروت بیشتر و پیش بردن امور خود در دنیا!

  

۴.   جدایی دین از سیاست، جدایی اخلاق از سیاست! 

« یکى از خطرهاى جدائى دین از سیاست که عده‌‌‌‌‌اى آن را همیشه در دنیاى اسلام ترویج می کردند - در کشور ما هم بود، امروز هم متأسفانه بعضى نغمه‌‌‌‌‌هائى را در جدائى دین از سیاست بلند می کنند - همین است که وقتى سیاست از دین جدا شد، از اخلاق جدا خواهد شد، از معنویت جدا خواهد شد. در نظامهاى سکولار و بى‌‌‌‌‌رابطه‌‌‌‌‌ى با دین، اخلاق در اغلب نزدیک به همه‌‌‌‌‌ى موارد، از بین رفته است. حالا یک وقت استثنائاً در جائى یک عمل اخلاقى دیده بشود، این ممکن است؛ استثناء است. وقتى دین از سیاست جدا شد، سیاست می شود غیر اخلاقى، مبنى بر همه‌‌‌‌‌ى محاسبات مادى و نفع‌‌‌‌‌طلبانه.  » ۴ 

جدایی دین از سیاست کمترین چیزی که به دنبال خود به ارمغان می آورد خالی شدن سیاست از اخلاق است! در بسیاری از نظام های سیاسی غربی که در باره رابطه دین و مفاهیم دینی با سیاست نوعی جدایی و عدم ارتباط قائل می شوند در تعریف اخلاق و حد و مرز های آن در سیاست نیز محدودیت های بسیاری قائل هستند و کمتر اجازه می دهند تا مفاهیم ناب اخلاقی به عمق سیاست نفوذ کند که حاصل آن چیزی نخواهد شد جز سیاست قدرت محور و سیاستی که محور آن تامین منافع شخصی و حزبی به هر هزینه و قیمتی است و این چیزی نیست جز همان سیاست خالی از اخلاق!

 

۵.   هدف از حکومت در سیاست اخلاقی!

« امیرالمؤمنین این حکومتى را که در آن سه جنگِ مفصل نظامى با هزارها کشته اتفاق افتاد - شما در نهج البلاغه نگاه کنید - با تعبیراتى معرفى می کند که نشان دهنده‌‌‌‌‌ى تحقیر او نسبت به این حکومت است. یک وقت او را - در خطاب به ابن‌‌‌‌‌عباس - از بند کفش کهنه‌‌‌‌‌ى وصله‌‌‌‌‌زده‌‌‌‌‌ى خود بى‌‌‌‌‌ارزش تر معرفى می کند. یک جا درباره‌‌‌‌‌ى همین حکومت می فرماید: «لألفیتم دنیاکم هذه ازهد عندى من عفطة عنز»؛ آن رطوبتى که از عطسه‌‌‌‌‌ى یک بزغاله حاصل می شود چقدر ارزش رطوبتى و حیاتى دارد؟ هیچ. می فرماید: این حکومت، این قدرت، نشستن بر این اریکه براى على، از این کم تر و کم‌‌‌‌‌ اهمیت‌‌‌‌‌ تر است. یک جا در همان خطبه براى این که چرا این حکومت را قبول کرد، استدلال می کند: «لو لا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود النّاصر»؛ دیدم مردم آمدند، اصرار می کنند، نصرت خودشان را عرضه می کنند، قبول کردم. باز در مقام استدلال: «و ما اخذ اللَّه على العلماء ان لایقارّوا على کظّة ظالم و لا سغب مظلوم»؛ می فرماید: خداى متعال بر عالمان، بر دانایان عالم، تکلیف معین کرده است که بر سیرى ظالم و تهیدستى و گرسنگى مظلوم صبر نکنند، تحمل نکنند. این هاست چیزهائى که امیرالمؤمنین را به سمت حکومت می کشاند، یا در مقابل کسانى که علیه او بغى می کنند، به مقاومت، به ایستادگى، به حتّى جنگ نظامى می کشاند؛ والّا حکومت براى امیرالمؤمنین ارزشى ندارد. » ۵

 هدف از حکومت و کسب قدرت در نظام های سیاسی مختلف، متفاوت است. اگر به صورت خیلی کلی و خوش بینانه بگوییم در حکومت های سکولار و لائیک نهایت چیزی که می توان در فرآیند به دست گرفتن حکومت و کسب قدرت در یک جامعه متصور شد تامین سعادت و آرامش دنیوی و تهیه و فراهم نمودن نیاز های مادی جامعه است. البته در صورتی که حکومت ها و زمام دارانی که فقط ماندن بر اریکه قدرت و هر چه بیشتر تنومد شدن از نظر قدرت و ثروت را تنها هدف حکومت خود می دانند به حساب نیاوریم!  در سیاست اسلامی و حکومت پیوند خورده به سیاست اسلامی، غایت و نهایت حکومت، سعادت و کمال دنیوی و اخروی جامعه است. مطمئنا نیل به این سعادت دنیوی و اخروی نیازمند بستر و ملزوماتی است که وظیفه حکومت اسلامی تحقق و فراهم نمودن این هاست و مهم ترین لازمه آن نهادینه کردن عدالت و قسط و عدل در جامعه است. در حکومت اسلامی قدرت به هیچ عنوان هدف و غایت زمام داران نبوده و تنها وسیله ای عنوان می شود جهت تامین نمودن لوازم و اولیات برپا نمودن قسط و عدل و هر آن چه لازمه رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی است (مانند ترویج دین داری-ترویج اخلاق- آموزش های دینی- جامعه دین محور و ...) و در ادامه رساندن جامعه و امت به سعادت دنیوی و اخروی! 

 

۶.   در مکتب امام(ره) سیاست ممزوج با معنویت است! 

 « یکى از این خطوط این است که در مکتب سیاسى امام، معنویت با سیاست در هم تنیده است. در مکتب سیاسى امام، معنویت از سیاست جدا نیست؛ سیاست و عرفان، سیاست و اخلاق. امام که تجسم مکتب سیاسىِ خود بود، سیاست و معنویت را باهم داشت و همین را دنبال مى‏کرد؛ حتّى در مبارزات سیاسى، کانون اصلى در رفتار امام، معنویت او بود. همه‏ى رفتارها و همه‏ى مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور مى‏زد. امام به اراده‏ى تشریعى پروردگار اعتقاد و به‏ اراده‏ى تکوینىِ او اعتماد داشت و مى‏دانست کسى که در راه تحقق شریعت الهى حرکت مى‏کند، قوانین و سنت‏هاى آفرینش کمک‏کار اوست. او معتقد بود که: «و للّه جنود السّماوات و الأرض و کان الله عزیزاً حکیما». امام قوانین شریعت را بستر حرکت خود مى‏دانست و علائم راهنماى حرکت خود به‏شمار مى‏آورد. حرکت امام براى سعادت کشور و ملت، بر مبناى هدایت شریعت اسلامى بود؛ لذا «تکلیف الهى» براى امام کلید سعادت به حساب مى‏آمد و او را به هدفهاى بزرگِ آرمانى خود مى‏رساند. اینکه از قول امام معروف است و همه مى‏دانیم که گفته بودند «ما براى تکلیف عمل مى‏کنیم، نه براى پیروزى»، به معناى بى‏رغبتى ایشان به پیروزى نبود. بدون تردید پیروزى در همه‏ى هدفهاى بزرگ، آرزوى امام بود. پیروزى جزو نعمتهاى خداست و امام به پیروزى علاقه‏مند بود- نه اینکه علاقه‏مند نبود یا بى‏رغبت بود- اما آنچه او را به سوى آن هدفها پیش مى‏برد، تکلیف و عمل به وظیفه‏ى الهى بود؛ براى خدا حرکت کردن بود. چون انگیزه‏ى او این بود، لذا نمى‏ترسید؛ شک نمى‏کرد؛ مأیوس نمى‏شد؛ مغرور نمى‏شد؛ متزلزل و خسته هم نمى‏شد. این‏ها خاصیت عمل به تکلیف و عمل براى خداست. کسى که براى تکلیف عمل مى‏کند، دچار تردید و تزلزل نمى‏شود؛ ترسیده و خسته نمى‏شود؛ از راه برنمى‏گردد و مصلحت‏اندیشى‏هاى شخصى، تعیین‏کننده‏ى راه و جهت‏گیرى او نمى‏شود. کسى که سیاست را با عرفان جمع مى‏کند و معنویت را با حرکت سیاسى، یکجا در برنامه زندگى خود قرار مى‏دهد، براى او ترس از مرگ معنا ندارد؛ ترس از شکست هم معنا ندارد. این درست نقطه‏ى مقابل سیاستِ کهنه شده و ازمدافتاده‏ى غربى است که به‏دروغ آن را سیاستِ مدرن مى‏گویند؛ یعنى تفکیک دین از سیاست، و تفکیک دولت از معنویت. » ۶

 یکی از تفاوت های اساسی سیاست و حکومت اسلامی با سایر نظامات جهان، وجود مولفه ای به نام معنویت، اخلاص  و "برای خدا کار کردن " در متن آن است. مولفه هایی که حضرت امام خمینی (ره) با اتکال به آن ها و استفاده از قدرت ماورایی در تکیه به ذات اقدس باری تعالی از آن مدد جست و قادر شد تا این انقلاب اسلامی را به ثمر رساند. به قطع و یقین ظهور و زنده شدن این مولفه ها در ادبیات کنونی رهبر معظم انقلاب اسلامی در مواجهه با رخ داد ها و شرایط گوناگون جهان و منطقه و کشور نیز ادامه آن راه و تضمینن کننده پیروزی حقیقی انقلاب اسلامی خواهد بود. شاید یکی از راه حل های برون داد از بعضی چالش های سیاسی و بی اخلاقی ها، ترزیق دوباره این مولفه و احیای آن ها در ادبیات و رفتار بعضی از مسئولین باشد که در صورت وقوع، به حتم، شاهد امداد های الهی و برکات فراوان آن خواهیم بود.

 

۷.   سیاست اسلامی، سیاست بدون مکر و نیرنگ است! 

« در این سیاست‌‌‌‌‌ورزى، امیرالمؤمنین یکى از خصوصیاتش این است: از مکر و فریب دور است. در یک جمله‌‌‌‌‌اى از حضرت نقل شده که: «لو لا التّقى لکنت ادهى العرب»؛ اگر تقوا دست و پاى مرا نمى‌‌‌‌‌بست، از همه‌‌‌‌‌ى آحاد و مکاران عرب، مکر و حیله را بهتر بلد بودم. یک جاى دیگر در مقام مقایسه‌‌‌‌‌ى معاویه با خودش - چون معاویه به دهاء و مکر در حکومت معروف بود - به حسب آنچه که نقل شده، فرمود: «واللَّه ما معاویة بأدهى منّى»؛ معاویه از من زرنگتر نیست. منتها على چه کند؟ وقتى بناى بر رعایت تقوا و رعایت اخلاق دارد، دست و زبانش بسته است. روش امیرالمؤمنین این است! » ۷ 

اگر کمی اهل سیاست بوده باشید و یا رفتار و گفتار های سیاسون را زیر نظر گرفته باشید خیلی خوب درک می کنید که اهل سیاست بودن بدون استفاده از مکر و نیرنگ کمی سخت است. کار در سیاست بدون این ها پیش نمی رود. کسی که بخواهد در سیاست نقش ایفا کند و اخلاق را هم در سطح خوب رعایت، از رقیبان خود (تازه اگر از آن سیاست باز های حرفه ای چند خطه باشند) جا می ماند. شاید او هم مجبور بشود جایی مکر و نیرنگی بزند و کم و زیادی کند. اسمش را هم می توان گذاشت زرنگی و با حریف مقابله کردن! اما چیزی که در سیاست اخلاقی به سیاست مداران اسلامی آموزش می دهند این است که در سیاست رعایت تقوا لازم است! تقوای سیاسی برای شما محدودیت ایجاد می کند که این البته به نفع شما و به نفع جامعه است! در سیاست اسلامی رسیدن به هدف درست استفاده از هر وسیله ای را توجیه نمی کند! (لازم به ذکر است که در تعاریف اصطلاحی فرق است بین مکر و نیرنگ و استفاده از تاکتیک در رفتار. مکر و نیرنگ استفاده از ابزار نا درست بدون رعایت مصالح و تنها در راستای رسیدن به هدف است و در مقابل تاکتیک، رفتار هوشمندانه و در عین حال استفاده از ابزار های درست در مواقع به جا برای رسیدن به هدف و در یک کلام عدم رفتار ساده لوح انگارانه در مقابله با وضعبت هاست!) 

 

 ۸.   هر حرفی را نباید زد ولو حق باشد! 

 « گاهى اوقات، دشمن کار را به گونه‏اى ترتیب مى‏دهد که حرف حقى، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا مى‏خواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون مى‏خواهد پازل خودش را کامل کند. این پازل از صد یا دویست قطعه تشکیل شده؛ یک قطعه‏اش هم همین حرف حقى است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند! اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیارى لازم است! بله، وارد سیاست بشوید و فکرِ سیاسى کنید؛ اما بسیار هوشیار. دشمن نباید بتواند از هیچ حرکت و اظهار و موضع‏گیرى شما استفاده کند. این، اصل اول و یک خط قرمز است. » ۸

یکی از اصول بدیهی جهت رعایت اخلاق در سیاست لحظه شناسی و موقعیت سنجی است. بنا به موقعیت سنجی و لحظه شناسی یک انسان اخلاق مدار، این نتیجه حاصل می شود که یک شخص هر حرف درست و صحیحی را در هر موقعیتی بر زبان جاری نمی سازد. چه بسا حاصل یک کلام صحیح ولی جاری شده در زمان و موقعیت نا مناسب، زیان های بسیاری خواهد بود که بر گروهی از مردم وارد خواهد شد و همچنین صلاح و مصلحت جامعه اسلامی به زیر سوال خواهد رفت.

فهم مطلب بسیار آسان خواهد بود وقتی که خود را در موقعیتی خانوادگی تصور کنید که شما مطلبی را می دانید که این مطلب حقیقت و درست است و واضح است با جاری کردن این مطلب بر زبان جنجال بسیاری بر پا می شود و احیانا بعضی دشمنان خانوادگی شما از آن خرسند خواهند شد. آشکار است که انسان عاقل و فهمیده به هیچ قیمتی این سخن صحیح را بر زبان جاری نخواهد کرد!  

 

۹.   وحدت به چه معناست و چه لزومی دارد؟ 

« منظور ما از وحدت چیست؟ یعنى همه مردم یکسان فکر کنند؟ نه. یعنى همه مردم یک نوع سلیقه سیاسى داشته باشند؟ نه. یعنى همه مردم یک چیز را، یک شخص را، یک شخصیت را، یک جناح را، یک گروه را بخواهند؟ نه؛ معناى وحدت اینها نیست. وحدت مردم، یعنى نبودن تفرقه و نفاق و درگیرى و کشمکش. حتى دو جماعتى که از لحاظ اعتقاد دینى مثل هم نیستند، مى‌توانند اتحاد داشته باشند؛ مى‌توانند کنار هم باشند؛ مى‌توانند دعوا نکنند. یکى از عواملى که این وحدت را خدشه‌دار مى‌کند، مفاهیم مشتبهى است که دائماً در فضاى ذهنى مردم پرتاب مى‌شود. هر کس هم به گونه‌اى معنا مى‌کند؛ یک عدّه از این طرف، یک عدّه از آن طرف؛ جنجال و اختلافِ غیرلازم درست مى‌شود! » ۹

مفصل سخن گفتن از وحدت و باید ها و نباید های آن و این که با چه کسانی مجازیم و مجاز نیستیم وحدت داشته باشیم و با چه کسانی باید و نباید وحدت داشته باشیم مجال و فرصت خاص خود را می طلبد. اما آن چه به طور خلاصه می توان ذکر کرد این است که در جامعه و امتی که پاشنه آشیل آن ایجاد تفرقه و چند دستگی و چند گروهی است، حرف و سخن و عملی که باعث ایجاد تشدید و به جریان افتادن این منظور بشود مصداق عمل بر خلاف مصالح نظام اسلامی و امت اسلامی است و عاملان آن (خواسته یا ناخواسته) گرفتار بدترین بی اخلاقی ها شده اند.

 نکته قابل توجه این است که در نوبت بندی رعایت مصالح، بین وحدت و ایجاد خط کشی بین گروه ها و طرز تفکر ها، آن چه معیار و تعیین کننده است این است که آن وحدتی، وحدت صحیح است که تامین کننده مصلحت نظام و انقلاب اسلامی و مقابله و ایستادگی در برابر دشمنان انقلاب است. وگرنه وحدتی که حاصل آن رسیدن دشمن به اهداف خود و به طبع آن زیر پا گذاشتن مصالح انقلاب اسلامی و نظام اسلامی باشد با هر گروهی و شخصی باشد مذموم و نادرست است.  

 

 ۱۰.   حرف خلاف وحدت حرف دشمن است! 

« برادران، خواهران، عزیزان! امروز کشور به اتحاد کلمه خیلى نیازمند است. بنده مخالفم با سخنى و حرکتى و نوشتارى که - حتى اگر با انگیزه‌ى درست و با انگیزه‌ى صادقانه است - موجب شقاق و شکاف میشود؛ بنده موافق نیستم. اگر کسى نظر من را میخواهد بداند، نظر من این است که عرض کردم. ما بایستى انسجام را ایجاد کنیم. ما بایستى تلائم (سازگاری) را در مجموعه‌ى این ظرفیت عظیم به وجود بیاوریم. » ۱۰

 با توضیحات ارائه شده در باب معنای وحدت در جامعه اسلامی و لزوم توجه به جایگاه وحدت و یک پارچکی در بین امت اسلامی جهت نیل به اهداف اصیل انقلاب اسلامی از جمله ایستادگی در برابر دشمنان قسم خورده و حفظ انسجام و یک دستی، هر حرفی که در هر شرایطی وحدت به معنای صحیح آن را آسیب می زند و باعث ایجاد انشقاق و چند دستگی بین امت اسلامی می شود خیانت به نظام و انقلاب است و مصداق بارز بی اخلاقی در گفتار می باشد.

لازم به توجه است که ایراد هر گونه انتقاد و یا تفاوت سلیقه و تفاوت روش بین سیاسیون و مسئولین را نمی توان مصداق نقض وحدت بر شمرد و مهم آن است که این اختلاف نظرات و تفاوت دیدگاه ها در مسایل جزیی و اختلاف سلیقه ها باعث صف بندی و چند دستگی بر سر مسائل کلی و محوری و مسائلی که همه قبول دارند نشود! 

 

۱۱.   هر کس در اصول حرکت می کند جزء این مجموعه است!

 « حالا مگر نمی شود این جمعى که شما اینجا نشسته‌اید به بهانه‌هاى گوناگون به ده تا جمع تقسیم کرد؟ راحت می شود؛ کسانى که رنگ لباس شان این است، کسانى که سن شان این است، کسانى که اهل فلان نقطه‌ى کشورند؛ می شود جدا کرد؛ می شود دیوارکشى کرد. هنر انقلاب این بود که آمد دیوارها را از وسط برداشت. ما توى خانه‌هاى کوچک کوچک، با دیوارهاى بلند زندگى می کردیم و از هم خبر نداشتیم؛ انقلاب آمد این دیوارها را برداشت و این خانه‌هاى کوچک را تبدیل کرد به یک عرصه‌ى وسیع؛ عرصه‌ى ملت ایران؛ ملت انقلابى. دانشجومان با طلبه بد بود؛ طلبه‌مان با دانشجو بد بود؛ استادمان با بازارى بد بود؛ بازارى‌مان با کشاورز بد بود؛ بین خودمان دیوارکشى کرده بودیم. انقلاب آمد این دیوارها را برداشت. ما حالا باز دوباره بیائیم دیوارکشى کنیم؟! آن هم دیوارهاى نادرست و ناحق. نه، مبانى روشن است؛ اصول روشن است؛ جهت روشن است. هر کس در این جهت با این مبانى دارد حرکت می کند، جزو مجموعه است. این را توجه داشته باشید. »۱۱

اگر چه درک و هضم این منش اندکی سختی دارد ولی یکی از اصول سیاست اخلاقی این است که بی جهت بین خودمان دیوار کشی نکنیم! مطالبی که در این باره بیان شده اند نشان دهنده لزوم توجه ویژه به این موضوع است. توجه به این موضوع باعث می شود ما در ابراز عقاید و موضع گیری در برابر دیگران دوست و دشمن را قاظی نکنیم. خودی و غیر خودی را اشتباهی نگیریم.

در بسیاری از حالات و موقعیت ها، شرایط به گونه ای پیش می آیند که فرد رو به روی ما که  در اصول با هم مشترک هستیم و در روش های سیاسی که جزء فروع شمرده می شوند با یکدیگر اختلاف نظر و روش داریم دشمن اصلی فرض می شوند و در این هیاهو دشمن اصلی به حاشیه می رود. "شیطان اکبر" گم می شود!

آن چه مهم است این است که ما معیار این که چه کسی جزء مجموعه است را بتوانیم به درستی تبیین کنیم و با توجه به این معیار همه کسانی را که جزء این مجموعه هستند را فقط به چشم رقبای انتخاباتی و جناحی نگاه کنیم و نه  شیطان اکبر! و با این دید در میدان سیاست با نگاه منصفانه و همراه با صبر و تقوا به تحلیل و تدقیق دیدگاه های یکدیگر بپردازیم و در مواجهه با شیطان اکبر انسجام و یک پارچگی خود را حفظ کنیم! 

هر کس در خدمت اسلام و انقلاب است در این مجموعه است و هر کس ولو با لباس خودی از حنجره او صدا و حرف دشمن بر می آید ابتدا باید او را نصیحت کرد و اگر این نصیحت در او عمل نکرد باید با او خط دشمنی ترسیم کرد. چرا که او دارد حرف دشمن را می زند!

   

۱۲.   در کار سیاسی ظلم نکنید!

« من بارها گفته‌ام: ظلم نکنیم. این هم یکى از آن اساسى‌ترین کارهاست. ظلم چیز بدى و چیز خطرناکى است. ظلم فقط این نیست که آدم توى خیابان به یکى کشیده بزند. گاهى یک کلمه‌ى نابجا علیه یک کسى که مستحقش نیست، یک نوشته‌ى نابجا، یک حرکت نابجا، ظلم محسوب می شود. این طهارت دل را و طهارت عمل را خیلى بایستى ملاحظه کرد. » ۱۲

 از ظلم با عنوان نابخشودنی ترین گناهان یاد می شود. ظلم در سیاست هم مسلما جزء همین گناهان است که یافتن مصداق آن کمی ظرافت و توجه ویژه می طلبد. یک سخن نادرست زدن، یک تحلیل نا بجا کردن، یک امر خلاف واقع نسبت دادن به یک شخصیت حقیقی یا حقوقی، قلب حقایق کردن به نفع خود و این گونه موارد از مصادیقی است که می توان جزء ظلم های سیاسی برشمرد! 

 

۱۳.   در اظهار مواضع انصاف را رعایت کنید!

« زیادتر نگوئید از آنچه که هست، از آنچه که باید و شاید. منصف باشیم؛ عادل باشیم. اینها آن وظائف ماست. اینجور نیست که ما چون مجاهدیم، چون مبارزیم، چون انقلابى هستیم، بنابراین هر کسى که از ما یک ذره - به خیال ما و با تشخیص ما - کمتر است، حق داریم که درباره‌اش هر چه که می توانیم بگوئیم؛ نه، اینجورى نیست. بله، ایمانها یکسان نیست، حدود یکسان نیست و بعضى بالاتر از بعضى دیگر هستند. خدا هم این را می داند و ممکن است بندگان صالح خدا هم بدانند؛ لکن در مقام تعامل و در مقام زندگى جمعى، باید این اتحاد و این انسجام حفظ بشود و این تمایزها کم بشود. » ۱۳

از مهمترین موقعیت های امتحان پس دادن افراد در ارائه تحلیل ها و موضع هایی است که از افراد و شرایط مختلف دارند. رعایت انصاف و ارائه تحلیل منصفانه، صادقانه و به دور از کم و زیاد کردن حقایق از شروط پیروزی در این امتحان است. در بسیاری از موارد دیده می شود که با وجود یک اتفاق و خبر واحد در گوشه ای از جامعه تحلیل ها و برداشت های مختلف و گاها متناقض از آن ارائه می شود (کاری که بسیاری از سایت های خبری-تحلیلی بنا به خط و ربط خود انجام می دهند) و هر کدام با توجه به منافع خود فقط گوشه ای از قضیه را بزرگ نمایی می کنند که به نفع جریان مربوط به خود است. یک تحلیل گر منصف آن چه را که می بیند و آن چه را که هست از تمام زوایا بررسی می کند، می سنجد و با رعایت انصاف و رعایت کلیه مصلحت های اصلی، تحلیلی واقعی و بدون کم و زیاد از آن چه رخ داده است ارائه می دهد. 

 

۱۴.   دروغ و تهمت در سیاست اسلامی جایی ندارد! 

 « تقوا که نبود، دست و زبان انسان باز است، می تواند همه چیز بگوید، خلاف واقع می تواند بگوید، تهمت می تواند بزند، دروغ به مردم می تواند بگوید، نقض تعهدات می تواند بکند، دلبستگى به دشمنانِ صراط مستقیم می تواند پیدا کند. وقتى تقوا نبود، این جورى است. امیرالمؤمنین می فرماید: من سیاست را با تقوا انتخاب کردم، با تقوا اختیار کردم؛ این است که در روش امیرالمؤمنین، مکارى و حیله‌‌‌‌‌گرى و کارهاى کثیف و این چیزها وجود ندارد؛ پاکیزه است. » ۱۴

 سیاست بی تقوا سیاستی آلوده به انواع بی اخلاقی هاست. خلاف حقیقت گفتن، کم وزیاد گفتن آن چه که هست،  تهمت زدن و مواردی مشابه این از قسمت های جدا نشدنی سیاست خالی از تقوا است. اسلامی و اخلاقی بودن یک سیاست ایجاب می کند که انسان در بیان و کردار خود از این موارد دوری کند. شاید در بسیاری از موارد با گفتن یک خلاف حقیقت و یا تهمت و یا تحریف حقیقت منافعی عاید شخص گوینده شود ولی آن چه می ماند مفاسد دراز مدت این نوع بیان و رفتار در جامعه و مردم است که به هیچ وجه اثرات مثبتی از خود بر جای نخواهد گذاشت. 

 

۱۵.   پرهیز از قول به غیر علم!

 « پرهیز از قول به غیر علم، از غیبت، از تهمت. من خواهش می کنم شما جوانهاى عزیز به این مسئله اهتمام بورزید. همین طور که در زمینه‌هاى مختلف اهتمام به طهارت عملى دارید - به نماز اهتمام دارید، به روزه اهتمام دارید، به پرهیز از تعرضهاى جنسى اهتمام دارید - به این مسئله هم اهتمام داشته باشید. اگر چنانچه ما چیزى را به کسى نسبت بدهیم که در او نیست، خب این می شود تهمت. اگر چنانچه چیزى را بگوئیم که به آن علم نداریم؛ مثلاً یک شایعه است - یک نفرى یک حرفى را از قول یکى نقل می کند، ما هم همان را دوباره تکرار می کنیم - خب، این کمک کردن به شایعه است، این شایعه‌پردازى است؛ قول به غیر علم است. قول به غیر علم، خود قولش هم اشکال دارد، عمل کردن به آن امر غیر معلوم و بدون علم هم اشکال دارد؛ «و لا تقف ما لیس لک به علم». «لا تقف»، یعنى چیزى را که علم به آن ندارى، دنبال نکن، دنبال نرو. دنبال کردن، هم در زمینه‌ى عمل هست، هم در زمینه‌ى گفتار هست. وقتى شما یک چیزى را گفتید که به آن علم ندارید، این هم اختفاء امرى است که انسان به آن علم ندارد. لذا دنبالش می فرماید: «انّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولا » ۱۵

 از مبناهای ایجاد یک شایعه در جامعه این است که گروهی حرف و قولی که به صدق بودن آن اطمینان ندارند قبول کرده و آن را برای دیگران بازگو می کنند. اساساً پذیرش حرفی که اطمینان به صادق بودن آن ندارید اشتباه است. این طمینان باید به نحوی حاصل شود که در محضر عدل خداوند به عنوان سند و شاهد قابل ارائه باشد. صحبت کردن و موضع گرفتن قاطع در مقابل وقایعی که از وقوع آن ها فقط حرفی شنیده ایم که به صادق بودن آن اطمینان نداریم باعث ایجاد شایعه و سوء ظن و بی اعتمادی در جامعه خواهد شد.

ذکر این نکته ضروری است که در بعضی موارد مسائلی در سطح جامعه مطرح می شود با عنوان "شنیده ها" به این صورت که حرفی یا خبری به صورت دهان به دهان در جامعه رواج پیدا می کند و به نوعی همه گیر می شود و از طرفی هیچ سندی دال بر صادق بودن صد در صدی آن وجود ندارد.  چنان چه تبیین موضوع به لحاظ اهمیت آن در جامعه ضروری باشد بهترین راه در ارائه تحلیل این است که در گفتار خود شرط صحت تحلیل خود را صحت اخبار منتشر شده در سطح افکار عمومی و جامعه بدانید و بر آن تاکید کنید!

  

 ۱۶.   فضای اهانت ممنوع!

 « فضاى اهانت و هتک حرمت در جامعه، یکى از آن چیزهائى است که اسلام مانع از آن است؛ نباید این اتفاق بیفتد. فضاى هتک حرمت، هم خلاف شرع است، هم خلاف اخلاق است، هم خلاف عقل سیاسى است. انتقاد، مخالفت، بیان عقاید، با جرأت، هیچ اشکالى ندارد؛ اما دور از هتک حرمتها و اهانتها و فحاشى و دشنام و این چیزها. همه هم در این زمینه مسئولند. این کار علاوه بر اینکه فضا را آشفته می کند و اعصاب آرام جامعه را به هم می ریزد - که امروز احتیاج به این آرامش هست - خداى متعال را هم از ما خشمگین می کند. من می خواهم این پیامى باشد به همه‌ى آن کسانى که یا حرف می زنند، یا می نویسند؛ چه در مطبوعات، چه در وبلاگها. همه‌ى اینها بدانند، کارى که می کنند، کار درستى نیست. مخالفت کردن، استدلال کردن، یک فکر سیاسى غلط یا یک فکر دینى غلط را محکوم کردن، یک حرف است، مبتلا شدن به این امرِ خلاف اخلاق و خلاف شرع و خلاف عقل سیاسى، یک حرف دیگر است؛ ما این دومى را به طور کامل و قاطع نفى می کنیم؛ نباید این کار انجام بگیرد. متأسفانه بعضى این کار را می کنند. من بخصوص به جوانها توصیه می کنم. بعضى از این جوانها بلاشک مردمان بااخلاص و مؤمن و خوبى هم هستند، اما خیال می کنند این وظیفه است؛ نه، من عرض می کنم این خلاف وظیفه است، عکس این وظیفه است. » ۱۶

مطلبی که مقام معظم رهبری در آخرین سخنرانی خود در محکوم کردن فضای توهین آمیز ایجاد شده در مراسم روز ۲۲ بهمن شهر قم (فارغ از شخص آن)  از آن با عنوان "میدادن ندادن به احساسات سرکش" تعبیر کردند. احساساتی که انسان را وادار به ایجاد فضای اهانت و توهین و چیزهایی مشابه به آن می کند در صورتی که دستور مسلم عقل و شرع چیزی غیر از این است. واضح است که نقد کردن و سوال پرسیدن ار یک مسئول و یک شخص درباره آراء و تفکرات و عملکرد او امری معقول و منطقی است. اما آن چه معادله را به طور کلی تغییر می دهد این است که به بهانه نقد عملکرد و اعتراض به مواضع، فضایی ایجاد شود که توهین کردن به یکدیگر امری عادی تلقی شود و هیچ گونه حرمتی در حفظ شخصیت افراد وجود نداشته باشد!

.....................................................

پی نوشت ها:

۱. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از روحانیون ۰۳/۱۰/۱۳۷۶

۲. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای ستاد های نماز جمعه ۵/۵/۱۳۸۱

۳. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران ۲۰/۶/۱۳۸۸

۴. همان

۵. همان

۶. بیانات مقام معظم رهبری در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) ۱۴/۳/۱۳۸۳

۷. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران ۲۰/۶/۱۳۸۸

۸. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضا بسیج دانشجویی دانشگاه ها ۳۱/۲/۱۳۸۶

۹. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران  ۲۶/۱/۱۳۷۹

۱۰. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضاى بسیجى‌ هیئت علمى دانشگاه‌ها ۲/۴/۱۳۸۹

۱۱. همان

۱۲. همان

۱۳. همان

۱۴. بیانات مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه تهران ۲۰/۶/۱۳۸۸

۱۵. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان ۱۶/۵/۱۳۹۱ 

۱۶. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری ۱۹/۱۲/۱۳۸۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۳۲
مهدی عابدی
پنجشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۰، ۰۱:۴۰ ب.ظ

امید اسلام


امید اسلام

(مصطفی امید آینده اسلام بود)

 

 به مناسبت اول آبان، سالروز شهادت آقا مصطفی خمینی(ره): کمتر ایرانی است که به زیارت حضرت امیر المومنین در نجف اشرف نایل شود و متوجه قبر آقا مصطفی خمینی در آن مکان باشد. درست زیر منار سمت راست ایوان طلای آستان امام علی (علیه السلام) درب چوبی بسته ای است که پیکر فرزند ارشد امام بزرگوار در آن آرمیده است. در چنان غربتی است که کمتر کسی را میبینی که به قرائت فاتحه ای از آن عزیز یاد کند. در(اغلب) تقویم های ما هم که روز ملی آمار و برنامه ریزی را به یادمان می آورند اثری از تاریخ شهادت سید مصطفی خمینی نیست. مصطفی مظلوم زیست و مظلوم شهید شد. مصطفی امید اسلام بود و شهادتش دمیدن فجر انقلاب!

آنچه به دنبال می آید روایت هایی است کوتاه از از زندگی و مبارزات سید مصطفی خمینی:


 

 

   تولد – نامگذاری

همسر امام خیلی دوست داشتند که اسمش را مصطفی بگذارد ولی نمی دانست که آقا (امام خمینی) چه دوست دارند . آقا را راضی کردند و گفتند چون نام پدرتان مصطفی است بسیار مناسب است و ایشان هم قبول کردند . اسمش را محمد ، لقبش را مصطفی و کنیه اش را ابوالحسن گذاشتند . ابوالقاسم نگذاشتند که هر سه مشابه رسول خدا (ص) نشود . 

 

   ورود به حوزه

سید مصطفی بعد از تمام کردن درس های مدرسه به خاطر علاقه زیادی که به اسلام و روحانیت داشت با راهنمایی های پدرش وارد حوزه علمیه شد، تا اطلاعات بیشتری از دین اسلام به دست آورد. او با تلاش زیاد، علاقه و هوش زیادش خیلی زود در این علم پیشرفت کرد. 

 

   در نوجوانی

امام خمینی از سنین کودکی تا جوانی و حتی بعد از آن به تحصیل ، رفت و آمد ها و دوستان سید مصطفی نظارت دقیق داشتند . امام خمینی به دو موضوع نظم و جدیّت در سید مصطفی ، بویژه در تحصیل تاکید خاصی داشتند.  

 

   ازدواج

وقتی آقای حائری از صحن حرم بیرون می آمدند ، رفقای مصطفی به او می گفتند که پدر زنت آمد . این شایعه به گوش امام رسیده بود . امام از همسرشان درباره دختر آقای حائری پرسیده بود و گفته بود چطور است این دروغ را راست کنیم . پیغام فرستاده شد و رفت و آمد ها انجام شد و قرار عقد گذاشته شد . وقتی موضوع خواستگاری و ازدواج با معصومه حائری را با حاج آقا مصطفی نیز در میان گذاشته بودند ، ایشان گفته بود : " من خواب معصومه را دیده ام . "

 

   ویژگی علمی

در سال 1340 در قم ، مصطفی به عنوان یکی از مدرسان سطوح عالی فلسفه اسلامی تدریس منظومه حکمت داشت . اسفار ، رسایل و مکاسب هم تدریس می کرد . در نجف هم از مدرسان نامی بود . در حالی که سی و یکی دو سال بیشتر نداشت . 

 

   آگاه از همه چیز

حرف هایی که زده می شد عمدتاً درباره مبارزه و مسایل سیاسی بود اما گاهی که حرف پیش می آمد و مباحث فقهی کلامی و مانند آنها مطرح می شد دیده می شد در هر مساله ای که مطرح می شود حاج آقا مصطفی مبانی را کاملا در دست دارد و بر اساس آن ها نظریات فقهی و عقیدتی مطرح می کند . بر بحث های اجتماعی هم مسلط بود و بر اساس آن ها موضع می گرفت و واضح و مستدل صحبت می کرد .

 

   آقازاده

در نجف ضرب المثل بود که :" آقازاده ای که با فضل است ، حاج آقا مصطفی است " یعنی کم بود که آقازاده باشد و فاضل و با سواد هم باشد ، چون معمولا در دستگاه پدر می رفتند و در تشکیلات ریاست و تعیّنات و برو و بیا غرق می شدند و اینها با درس خوندن جور در نمی آمد... 

 

   هم آقا بود هم آقازاده

مصطفی فقط یک آقا زاده نبود بلکه خود یک آقا بود . چنین نبود که بخواهد فقط فرزند یک مرجع باشد و از موقعیت پدر استفاده کند بلکه یک طلبه فاضل ، یک دانشمند و در اواخر یک مجتهد برجسته ، یک مدرّس و یک شخصیت علمی بود .  

 

   هم درس هم تفریح

یکی جدیّت نسبت به درس و دیگری با نشاط و اهل تفریح بودن . آن روز ها چنین روحیه با نشاطی در میان طلبه ها کم بود . از شنبه تا چهار شنبه مشغول درس و بحث بود . پنج شنبه و جمعه را هم به طور جدّی استراحت و تفریح می کرد . هنگام بحث داد و فریاد می کشید . در مدرسه فیضیّه همیشه آن گوشه ی مدرسه بر سر بحث های طلبگی که دعوا می شد می فهمیدیم حاج آقا مصطفی آنجاست .

  

   کتت را بپوش سرما نخوری

در سفری از قم به تهران شب در بین راه به قهوه خانه ای می رسند . وارد می شوند می بینند قهوه چی خواب است . او را صدا می زنند . حاج آقا مصطفی به او می گوید :"عرق داری؟" (آن موقع عرق و شراب در قهوه خانه ها رسم بود) قهوه چی وقتی نگاه می کند می بیند یک سید روحانی از او چنین درخواستی می کند متعجب می شود و می گوید:"آقا اختیار دارید" دوباره می پرسد : عرق دارید یا نه؟ قهوه چی باز هم نمی داند چه بگوید باز هم می گوید "آقا اختیار دارید" حاج آقا مصطفی به او می گوید "منظورم این است که اگر عرق داری کتت را بپوش سرما نخوری!"     

 

   مصطفایِ مظلوم

مصطفی یک مظلومیت خاص داشت چرا که شخصیت علمی و فکری او تحت الشعاع شخصیت بزرگ امام قرار گرفت و چون فانی در پدر بود و دستیار و پیرو واقعی اما بود خود را فراموش کرد تا راه امام درخشان باشد . 

  

   آزاد منش 

این ویژگی را در روابط خصوصی با ایشان می توان فهمید که روحیه ی آزاد منشی دارد . اهل ریا و ظاهر سازی که گاهی بعضی از آقایان گرفتار آن می شوند نبود . همان که واقعیّت داشت در رفتارش جلوه می کرد و این برای همه بسیار زیبا بود . موجب جلب طلبه ها هم به امام می شد . قطعاً این روحیه را از امام به ارث برده بود .  

 

   عالم زاهد

مسافرت های متعددی با حاج آقا مصطفی داشتم . در برخی طلبه ها معمول است که می گویند کسانی که استعداد خوبی ندارند زیاد سراغ مفاتیح الجنان می روند . اما در این مسافرت ها و معاشرت ها من می دیدم با وجود آن که ایشان از استعداد فوق العاده ای برخوردار بود زیاد با مفاتیح الجنان انس داشت . با وجود این هرگز اهل تکبر و خود بینی نبود .  

 

   حدیث نفس

شبی با حاج آقا مصطفی بودیم . نیمه شب برخاست و تهجدش را به جا آورد و من می دیدم که در مقابل آینه ایستاده بود و حدیث نفس می کرد . به خودش می گفت : "مصطفی حساب در کار است مواظب باش گناه نکنی! "  

  

   ادامه راه امام

با دستگیری امام تصوّر همه این بود که بیت ایشان هم بسته می شود و این طبیعی هم به نظر می رسید . اگر بیت امام بسته می شد کانون مبارزات از بین می رفت . اما حاج آقا مصطفی با شجاعت بیت امام را نگه داشت و رفت و آمد ها را حفظ کرد . کسانی که با آن روز های مبارزه آشنا هستند می دانند که این کار بسیار سرنوشت ساز بود .  

 

   خمینی دوم

ساواک تصور می کرد با کشتن حاج آقا مصطفی دست امام بریده می شود . ساواکی ها دیده بودند که پس از تبعید امام حاج آقا مصطفی بیت ایشان را باز نگه داشت .لذا ایشان را تبعید کردند .اما دیدند ایشان در تبعید هم مشعل انقلاب را روشن نگه داشت . ساواک در اسناد خود از حاج آقا مصطفی به "خمینی دوم" تعبیر کرده بود .    

 

   شام آخر

شب آخر قرار بود برای آقا مصطفی مهمان بیاید . چون دیر وقت بود ، ایشان آمدند و به من گفتند برو بخواب ، من خودم درب را باز می کنم . من هم اول به حرم رفتم زیارت کردم بعد به خانه آمدم و خوابیدم . صبح که صبحانه آقا را بالا بردم دیدم آقا روی کتاب دعایشان خم شده اند . فکر کردم که خوابشان برده است ، صدایشان کردم که دیدم جواب نمی دهند و زیر چشمشان هم به رنگ خرما شده است . بقیه را خبر کردم آمدند و آقا را به بیمارستان بردند . در آنجا به ما گفتند : که حاج آقا مصطفی مسموم شده و دو ساعت است که از دنیا رفته است .  

   

   لطف پنهان خدا

جامعه آماده انفجار بود . همین که خبر رحلت ایشان رسید موجی ایجاد شد و به بهانه مجلس ترحیم ایشان از قم به همه شهرهای کشور گسترش پیدا کرد و لحظه به لحظه هم بیشتر شد تا به صورت توفانی در آمد که طومار رژیم طاغوت را در هم پیچید .  

  

   بعد از شهادت

پس از پیروزی انقلاب اسلامی این خطر وجود داشت که کسانی برای نزدیک شدن به قدرت ریا کنند و تملق بگویند . امام هرگز نمی خواستند چنین مسئله ای به وجود بیاید و چون حاج آقا مصطفی منسوب به ایشان بود نمی خواستند زمینه ای پیش بیاید که برای دیگران جنبه انحرافی پیدا کند . بنابر این امام درباره حاج آقا مصطفی هیچ مطلبی را نفرمودند و اجازه برگزاری هیچ مراسمی را هم نمی دادند .


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۰ ، ۱۳:۴۰
مهدی عابدی
دوشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۸:۵۸ ق.ظ

ماجرای شیعه بودن اینشتین!

ماجرای شیعه بودن اینشتین!

آلبرت اینشتین در رساله­ی پایانی عمر خود با عنوان : "دی ارکلرونگ" ، که در سال 1954 ( =1333ش ) آن را در آمریکا و به آلمانی نوشته است اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح می­دهد و آن را کامل­ترین و معقول­ترین دین می­داند. این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه­ی اینشتین با آیت­الله العظمی بروجردی (فوت 1340 ش = 1961 م) است که توسط مترجمین برگزیده­ی شاه ایران و به صورت محرمانه صورت پذیرفته است.

اینشتین در این رساله "نظریه نسبیت" خو درا با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از نهج­البلاغه و بیش از همه بحارالانوار علامه­ی مجلسی (که از عربی به انگلیسی و ... توسط حمیدرضا پهلوی (فوت 1371 ش) و ... ترجمه و تحت نظر آیت الله بروجردی شرح می­شده) تطبیق داده و نوشته که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی­شود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه پیچیده "نسبیت" را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیده­اند. از آن جمله حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل می­کند که : هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی می­خورد و آن ظرف واژگون می­شود. اما بعد از این که پیامبر اکرم (ص) از معراج جسمانی باز می­گردند مشاهده می­کنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است ... اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه­ی "انبساط و نسبیت زمان" دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن می­نویسد....

همچنین اینشتین در این رساله "معاد جمسانی" را از راه فیزیکی اثبات می­کند (علاوه بر قانون سوم نیوتون = عمل و عکس العمل). او فرمول ریاضی "معاد جسمانی " را عکس فرمول معروف "نسبیت ماده و انرژی" می­داند: E=M.C2>>M=E:C2 یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عینا" به ماده تبدیل شده و زنده خواهد شد.

اینیشتین در این کتاب همواره از آیت­ الله بروجردی با احترام و بارها به لفظ "بروجردی بزرگ" یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ "حسابی عزیز"...

000/000/3 دلار بهای خرید این رساله توسط پروفسور ابراهیم مهدوی (مقیم لندن) با کمک برخی از اعضاء شرکت­های اتومبیل بنز و فورد و .. از یک عتیقه­ دار یهودی بوده و دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی رایانه­ای چک شده و تأیید گشته که او این رساله را به دست خود نوشته است.

 

 

 

گزیده­ای از آخرین رساله اینشتین: (DIE ERKLA"RUNG دی ارکلرونگ)

 با صمیمانه­ترین سلام­ها از اینشتین محضر شریف پیشوای جهان اسلام جناب سید حسین بروجردی. پس از 40 مکاتبه که با جنابعالی بعمل آوردم اکنون دین مبین اسلام و آئین تشیع 12 امامی را پذیرفته ام . که اگر همه دنیا بخواهند من را از این اعتقاد پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتی من را اندکی دچار تردید سازند! اکنون که مرض پیری مرا از کار انداخته و سست کرده است ماه مرتس ( مارس) از سال 1954  است که من مقیم آمریکا و دور از وطن هستم.

به یاد دارید که آشنایی من با شما از ماه آگوست (اوت) سال 1946 یعنی حدود 8 سال قبل بود . خوب به یاد دارم که وقتی در 6 آوگوست 1945 آن مرد ناپاک پلید (احتمالاً منظور وی : هاری ترومن (1945 – 1953) است ) اکتشاف فیزیکی من را – که کشف نیروی نهفته در اتم بود – همچون صاعقه­ای آتشبار و خانمانسوز بر سر مردم بی دفاع هیروشیما فرو ریخت من از شدت غم و اندوه مشرف به مرگ شدم و در صدد برآمدم که موافقتنامه­ای بین المللی به امضاء و تصویب جهانی برسانم.

گر چه در این راه برای من توفیقی حاصل نشد ولی ثمره آن آشنایی با شما مرد بزرگ بود که هم تا حدی من را از آن اندوه عظیم خلاص نمود و هم بالاخره سبب مسلمان شدن پنهانی من شد. و چون این آخرین یادداشت من در جمع­بندی این چهل نامه است. برای خوانندگان گرامی ( بعدی ) نیز می­نویسم همانگونه که آقای بروجردی – مقیم شهر قم در ایران – می­دانند : من در آوگوست 1939 طی نامه­ای به روزولت – رئیس جمهور وقت آمریکا – او را از پیشرفت آلمان نازی – که در ابتدای جنگ جهانی دوم بود – در مسئله شکافتن اتم و آزاد کردن و مهار انرژی عظیم آن جهت کشتار و نابود کردن آنی برخی شهرها مطلع ساختم و اکیداً به او (روزولت ) گفتم که برای بازداشتن آلمان نازی از این نقشه جنایت امیز ... باید ابرقدرتی چون آمریکا – که به نظر من عاقل­ترین و ... خونسردترین ابرقدرت­های دنیای فعلی است – سریعاً گروهی را مأمور بررسی و تحقیق علمی – در شکافتن هسته اتم – بنماید و به سرعت باید بمب اتم را بسازد چون دیر یا زود این سگ از زنجیر در رفته – یعنی آدولف هیتلر نژآدپرست خوانخوار – آن (بمب اتم) را ساخته و چون ببیند از راه جنگ متعارف حریف تمامی دنیا نمی­شود – حتماً متوسل به آن شده و لااقل چندین شهر بزرگ را هدف بمب اتمی خود قرار می­دهد. اما وقتی آمریکا ... آن را از قبل ساخته و اعلان نموده باشد یدگر امثال هیتلر دیوانه نمی­توانند دنیا را به آتش بکشند! پس جناب پاپ پیوس دوازدهم نیز – که آغاز دوره پاپی وی برا مسیحیان کاتولیک جهان از همان سال 1939 بود – فتوا به این امر صادر کرد و فقط اکیداً قید نمود که : هرگز نباید از این سلاح اتمی برای جنگ – حتی با خود نازی­های آلمان – استفاده شود سپس من نامه­ای به محضر شریف پیشوای اسلامی آن زمان سید ابوالحسن (ابوالحسن اصفهانی – که مقیم نجف بودند – نوشتم ایشان نیز در جواب گفتند که : از باب ناچاری لازم است که بمب اتم ساخته شود تا آلمانی­ها بهراسند و دست به حمله اتمی به هیچ کشوری نزنند . ولی استعمال این سلاح مرگبار در قانون اسلام بطور کلی ممنوع است و هرگز نباید از آن – به نحو ابتدایی – استفاده شود حتی علیه خود آلمان نازی باز تأکید می­کنم . تا آنجا که امکان دارد نباید سلاح اتمی بکار گرفته شود و باید با اسلحه متعارف با آلمان نازی مقابله کرد"

آری ! جهان در آن روزها وضعی اضطراری پیدا کرده بود . به حکم چنین بزرگ­مردانی (از ادیان و مذاهب مختلف) من (اینشتین) ناچار بودم که روولت را در جریان ساخت بمب اتم قرار دهم و این اقدام مانع عملکرد آلمان نازی شد و با این عمل من جان بسیاری از مردم دنیا نجات داده شد اما افسوس که این فرمول به دست آن مرد دیوانه دیگر افتاد و توصیه­های من و روزولت را از یاد برده. دچار وسوسه شیطانی شد و در حال مستی دستور داد که خلبان احمق و جنایتکار او در 6 اوگوست 1945 که دنیا تازه داشت طعم تلخ جنگ دوم را از یاد برده و صلح جهانی در حال استقرار بود، این بمب خطرزا را در هیروشیما فرو افکند !! بمبی که بقدر یک توپ بیشتر اندازه نداشت و به زمین نرسیده در آسمان شهر منفجر و شهری را مبدل به خاکستر کرد !! احساس می­کنم که هر گاه به یاد این حادثه می­افتم چند ماه و یا چندین سال از عمرم کاسته می­شود و پیرتر می­شوم!! و من همان طور که در جنگ اول جهانی بین سال­های 1914 – 1918 در صدد ارائه طرح صلح جهانی بودم و موفق نشدم، در این 6 سال سیاه جنگ دوم 1939 – 1918 نیز دائماً در تکاپو بودم که بنحوی بتوانم طرح صلح جهانی را ارائه بدهم باز هم نتیجه نگرفتم!! گویا شکافتن هسته اتم بسیار آسان­تر بود از شکافتن قلب سخت و سیاه انسان!! براستی که این موجود دوپا (!) سرسخت­ترین موجودات جهان است !! ... و در مقیاس­های کوچک­تر نیز همواره ناکام بوده­ام. هنگامی که ورزش­ های رزمی از جمله کاراته، جودو، و کنگ فو و مانند این چیزها {...} از شرق وحشی بی­تمدن و خرچنگ خوار – یعنی چین و ژاپن و کره – به وسیله اروپا و آمریکا آمد، من از جمله مخالفان این گونه ورزشها بودم و تأکید می­کردم که چنین آداب و رسول وحشیانه­ای خشونت را در جامعه رواج می­دهد ... ولی همه مانند دیوار گچی (!) به من نگاه کردند و هیچ نگفتند و چنان که خود حضرتعالی (= آقای بروجردی) برای من در جواب نامه ((ایکس – 25)) مرقوم فرموده­اید: در اسلام ... حتی کندن یک مو یا ایجاد یک خراش سطحی و یا حتی اندک ناراحت ساختن یک انسان – غیر مجاز و ممنوع است !! آری! سیاست فقط فکر لحظه­های هیجان­آور را در سر می­آورد. حال آن که این عملکردهای سیاسی همچون قوانین معادلات ریاضی نتایج و عواقبی جبران ناپذیر و غیر قابل دفع را در پی می­آورد!! و اکنون ای جناب ... بروجردی، ای پیشوای خردمند و ای پدر مهربان بسیار از شما سپاسگزارم که در 1952 در پی مرگ (وایتسمن) – رئیس جمهور وقت اسرائیل- هنگامی که من از شما تقاضای مشاوره کردم که  آیا ریاست جمهوری اسرائیل را – که رسماً و علناً به من (اینشتین) پیشنهاد شد و همگان مرا یک یهودی دنیا دیده و مهاجر از وطن می­دانستند – بپذیرم؟  خود در جواب نامه ((ایکس – 32)) فرمودید: انسان خداترس و خردمند چنین پیشنهادی را هرگز نمی­پذیرد. هر کس به دنبال سیاست رفته آلوده شده است . پس شما خود را آلوده سیاست نکنید" لذا من (اینیشتن) نیز به بهانه اشتغالات علمی این پیشنهاد را رد کردم.

 

سوال: چرا باید این رساله از چنین شخصیتی (اینشتین) حدود نیم قرن (!!) مخفی بماند و چرا "صندوق امانات سری انگلیس" به بهانه پرهیز از ایجاد "یک رولوشن (= انقلاب خطرناک مذهبی" اجازه تکثیر این اثر علمی – مذهبی را تحت هیچ شرایطی به ما نمی­دهد؟


سوم شخص: شاید خیلی از اساتید و دکتر های فیزیک تمایل نداشته باشند در این باره مطلبی را بدونند و یا اگر هم بدونند اون رو زیاد مهم نمی دونند. آخه دیگه فیزیکدان شدی، دانشمند شدی، مشهور شدی، نونت کم بود آبت کم بود  مسلمان شدنت کجا بود!؟ 

اگه اساتید ما وقتی می خواهند یه مفهومی را توی فیزیک برای دانشجویانشون توضیح بدهند یه لطفی بکنند و وقتی مثلا می خواهند بیان کنند که  اتم در کمترین حالت انرژی خودشه این خلقت اتم اینطوری است و از واژه طبیعت استفاده نکنند نمی دونی چه وضعی می شد! می شدند استاد خدا شناسی در عین استاد فیزیک بودن! حالا توصیه به حجاب و نماز و اخلاق و مباحث دینی پیش کش. اگر چه شخصیت یک استاد اثری معادل چندین برابر یک آدم معمولی و یا حتی یک روحانی بر روی دانشجو دارد و اگر توصیه ای از جانب استاد باشد خیلی اثرگذار تر است تا مثلا من بگویم!  آیت الله جوادی تعبیری داشتند در باب دانشگاه اسلامی که خیلی به من انرژی داد: مگر می شود علم سکولار باشد. اگر معاذ الله جهان بینی کسی الحادی بود و مبدا و معاد را منکر بود و به نظام طبیعت سرسپرده است، جهان بینی الحادی فلسفه الحادی را در پی دارد یک، فلسفه الحادی علوم الحادی را در پی دارد، و لذا فیزیک می شود الحادی، شیمی می شود الحادی و همة اینها لاشه علم است، چند میلیون سال قبل زمین این چنین بوده است، الآن این چنین است، پیش بینی می شود در آینده دور یا نزدیک این چنین بشود خوب این عین کفر است. کفر که حقیقت شرعیه ندارد. شما خلقت را کرده اید طبیعت، خدا را محدود کرده اید کار را به طبیعت نسبت داده اید. کفر که شاخ و دم ندارد. اگر کسی خدا را محدود کند و عقیده داشته باشد او در کاری سهمی ندارد، کفر همین است دیگر. با این دانش انقلاب فرهنگی حاصل نخواهد شد. با این دانش دانشگاه ها اسلامی نخواهد شد. با این دانش کشور اسلامی نخواهد شد. دانشجویان هستند که کشور را می سازند مگر چند تا روحانی مشغول کارند. قسمت مهم کشور را اینان دارند اداره می کنند. پس هر علمی که قدم به قدم خدا چنین کرد خدا چنان کرد، این هم می شود علم اسلامی. این علوم تفسیر فعل خداست. مفسّر در حوزه قول خدا را تفسیر می کند یک فیزیکدان در دانشگاه فعل خدا را تفسیر می کند!

 

 منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله بروجردی (رحمه الله علیه)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۸:۵۸
مهدی عابدی